جدول جو
جدول جو

معنی حیدرلو - جستجوی لغت در جدول جو

حیدرلو(حَ دَ)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه. در ده هزارگزی باختر شوسۀ ارومیه بمهاباد، دارای 129 تن سکنه. محصولاتش غلات، توتون و انگور است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیدر
تصویر حیدر
(پسرانه)
شیر، لقب علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حیدر
تصویر حیدر
شیر، پستاندار گوشت خوار و درنده، از خانوادۀ گربه سانان و به رنگ زرد که نر آن در اطراف گردن یال دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیدری
تصویر حیدری
مقابل نعمتی، هر یک از پیروان قطب الدین حیدر، عارف ایرانی (۵۰۸ ی ۶۱۵ قمری)، مربوط به حیدر (لقب علی بن ابی طالب)، کنایه از شیعه مثلاً مذهب حیدری
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
نام خلیفۀ دوم عیسی علیه السلام:
نزدیک کمینه عالم تو
انتونی و پیدروست ملزم.
حاذق گیلانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَرْ رُ)
نام رودی به اسپانیا که از میان شهر غرناطه گذرد. حدره
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
نام علی بن ابیطالب (ع). (شرفنامۀ منیری) :
گر او رفتی بجای حیدر گرد
برزم شاه گردان عمرو عنتر
نش آهن درع بایستی نه دلدل
نه سرپایانش بایستی نه مغفر.
دقیقی.
این سنیان که سیرتشان بغض حیدر است
حقا که دشمنان ابوبکر و عمرّند.
ناصرخسرو.
داور مهدی سیاست مهدی امت پناه
رستم حیدرکفایت حیدر احمدلوا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
شیر. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). اسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج، حیادر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ بِ لَ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. در چهارهزارگزی خاور شوسۀ ارومیه به سلماس. دارای 475 تن سکنه است. محصولاتش غلات، توتون، چغندر، کشمش و حبوبات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ لُ عَ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه در هشت هزارگزی خاور شوسۀ ارومیه به سلماس. دارای 210 تن سکنه است. محصولاتش غلات، چغندر، توتون، حبوبات و کشمش. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، واقع در 10/5هزارگزی شمال باختری تکاب. آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع در 20 هزارگزی جنوب قصبۀ کبودرآهنگ، کنار راه اتومبیل رو شراء. دارای 375 تن سکنه و آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دی دِ رُ)
دنده، شهری است در بنیامین (صحیفۀ یوشع 18:28) که قرقیس در آنجا بود (دوم سموئیل 21:14) و گویند مسقطالرأس شاؤل نیز بود و دور نیست که همان رمون حالیه باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. دارای 220تن سکنه. آب آن از نازلوچای. محصول آنجا غلات، چغندر، حبوبات، کشمش، توتون. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان انگوت بخش کرمی شهرستان اردبیل، واقع در 24هزارگزی شمال باختری کرمی و 14هزارگزی شوسۀ کرمی به اردبیل، جلگه، گرمسیر، دارای 140 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ رَ)
ابوالحسن فقیه داودی. از اخیار علماء و دانشمندان و با ابن الندیم معاصر و دوست بوده است. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مطبعۀ رحمانیۀ مصر ص 307 شود
لقب علی بن ابیطالب (ع) :
انا الذی سمتنی امی حیدره
ضرغام آجام و لیث قسوره.
(منسوب بحضرت علی (ع))
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
تیره ای از ایل نفر از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دِ مَ)
دهی است جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان اهر در 31500گزی شمال خاوری خیاو و 7500گزی شوسۀ خیاو اردبیل و در جلگه واقع است. هوای آن معتدل است. 137 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه قره سو و محصولات آن غلات و حبوبات و پنبه و برنج و انگور و به و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
حلقه ای که بگوش پسران میکردند تعویذ را. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
مولانا حیدری، از شاعران و از اهل تبریز است. مردی خوش صحبت بود بارها بهندوستان مسافرت کرد. صحبت وی از شعرش گرمتر بود. او راست:
همچو آتش نالۀ خونین دلان دردمند
بیشتر دارد اثر هرچند میگردد بلند.
درکشور هند شادی و غم معلوم
در عالم غم خاطر خرم معلوم...
رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص ص 217 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
مقابل نعمتی. منسوب به حیدر، پیرو قطب الدین حیدر یکی از عرفای نامی ایران متوفی به سال 618 هجری قمری
- جنگ حیدری و نعمتی، جنگی و بحث و جدلی میان پیروان این دو عارف. رجوع به فرهنگ فارسی معین شود. دو دستۀ حیدری و نعمتی در غالب شهرهای ایران بودند و در همه سال خاصه در عاشورا با یکدیگر بجنگهای سخت میپرداختند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به نعمتی شود.
- طایفۀ حیدری، مقابل طایفۀ نعمتی، پیروان شاه نعمت اﷲ
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
دهی است از دهستان انگالی بخش برازجان شهرستان بوشهر. در ساحل جنوبی رود حله. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیری. دارای 182تن سکنه است. محصولاتش غلات و صیفی جات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
منسوب به حیدر که نامی است علی بن ابیطالب (ع) را. رجوع به حیدر شود: الحمدﷲ که این مدعی خود نه عمری است و نه حیدری. (نقض الفضایح).
- مذهب حیدری، مذهب شیعه که منسوب است به علی بن ابیطالب (ع) :
حذر کن ز عام و ز گفتار خام
گرت میل زی مذهب حیدری است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ)
دهی از بخش تکاب شهرستان مراغه است که 153 تن سکنه دارد. محصول آن غلات، بادام، حبوب و کرچک است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ رَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل. دارای 100 تن سکنه است. محصولاتش غلات و میوه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ کَ)
دهی است از دهستان ببشۀ بخش مرکزی شهرستان بابل. در یک هزارگزی شوسۀ بابل و شاهی است. دارای 215 تن سکنه است. محصولاتش برنج، پنبه، کنف، پیاز، صیفی و غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 61هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 34هزارگزی شمال خاوری شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. ناحیه ای است کوهستانی. معتدل. دارای 252 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از چشمه سارها مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، نخود بزرگ، بادام. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. از صنایع دستی: جاجیم بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 189 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و نخود و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیدری
تصویر حیدری
منسوب به حیدر (قطب الدین) پیرو طریقت حیدری مقابل نعمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیدر
تصویر حیدر
شیر، اسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیدر
تصویر حیدر
((حِ دَ))
شیر، لقب علی بن ابی طالب
فرهنگ فارسی معین
اسد، شیر، ضیغم، لیث، هژبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوته ی خیار، ساقه ی خزنده ی خیار، ساقه ی خزنده ی خیار
فرهنگ گویش مازندرانی