جدول جو
جدول جو

معنی حکایتگر - جستجوی لغت در جدول جو

حکایتگر
حاکی، مبین، بیانگر، بیان کننده، روایتگر، قصه گو، نقال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حکایت
تصویر حکایت
داستان، سرگذشت، نقل کردن خبر یا سخن از کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمایتگر
تصویر حمایتگر
نگهبان، پشتیبان، حمایت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ صَنْنُ)
بازگفتن از چیزی. (صراح). بازگفتن چیزی. بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب). سخن نقل کردن. قول کسی را گفتن. سخن کسی بازگفتن. قول کسی را نقل کردن. نقل کردن، شباهت داشتن، نشان دادن از،
{{اسم}} داستان. دستان، مطلب. مسئله. قضیه، گزارش، سخن. گفتار. تکلم. حدیث:
چون در حکایت آید بانگ شتر کند
واروغها زند چو خورد ترب و گندنا.
لبیبی.
آن دو تن را... دریافتم (من عبدالرحمن) و پرسیدم که امیر آن سجده چرا کرد، ایشان گفتند ترا با این حکایت چکار. (تاریخ بیهقی).
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر خواهی که دارد با تو میلی.
سعدی.
، افسانه:
جان شیرین خوش است و چون بشود
از پس جان بجزحکایت نیست.
معزی.
، سرگذشت. شرح حال. تاریخ:
حکایتهای شاهان را همی خوانی و میخندی
همی بر خویشتن خندی نه بر شاه سمرقندی.
ناصرخسرو.
ندانم که گفت این حکایت بمن
که بوده ست فرماندهی در یمن.
سعدی.
، حکایت عبارت از نقل کلمه ای است از موضعی به موضع دیگر بدون آنکه حرکت یا صیغۀ آن کلمه تغییر کند و گفته اند حکایت اتیان لفظ است بدانگونه که از قبل بوده است. (تعریفات ص 62). استعمال کلمه است بنقل آن از مکانی بمکان دیگر باحفظ حال نخست و صورت اولی آن. (تعریفات). معنی حکایت حال گذشته در عرف علماء اینست که آنچه در زمان گذشته واقع شده فرض شود که در زمان حال اتفاق افتاده است و از آن به لفظ اسم فاعل تعبیر کنند و معنای آن این نیست که لفظی که در زمان گذشته بوده عیناً در این زمان تکرار شود چنانکه سیدشریف در حواشی شرح مفتاح انگاشته است بلکه مقصود، حکایت معنی است و این نکته را محقق تفتازانی از کشاف گرفته آنجا که میگوید: معنای حکایت حال گذشته اینست که فرض میشود آن گذشته در زمان تکلم اتفاق افتاده چنانکه خداوند فرماید: فلم تقتلون انبیأاﷲ من قبل. (قرآن کریم 91/2) ... و اندلسی گوید: معنای آن اینست که خودت را در زمان گذشته فرض کنی یا آنکه زمان گذشته را اینک موجود فرض کنی. اینها خلاصۀ مطالبی است که فاضل چلبی در حواشی مطول در مبحث حال آورده است. برای تفصیل بیشتر به آن حواشی و به مطول در مبحث لو و کشاف اصطلاحات الفنون رجوع شود، حکایت در علم استیفاء عبارتی است که تقریر کمیت حشو بارز کند. (نفایس الفنون قسم اول ص 104)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
باز گفتن از چیزی، سخن نقل کردن، قول کسی را گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمایت گر
تصویر حمایت گر
نگهبان پاده بان پان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
((حِ یَ))
نقل کردن مطلب یا داستانی، داستان، سرگذشت، قصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روایتگر
تصویر روایتگر
باز گوینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
داستان، سرگذشت
فرهنگ واژه فارسی سره
حامی، پشتیبان، حمایت کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
راوی، محدث، داستانسرا، قصه گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
قصّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
Anecdote
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anecdote
دیکشنری فارسی به فرانسوی
داستانی، روایت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
אנקדוטה
دیکشنری فارسی به عبری
حکایت، روایت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
حکایت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
উপাখ্যান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anekdoti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anekdot
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
일화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
逸話
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
เรื่องเล่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
उपाख्यान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anekdot
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anekdote
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anécdota
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
aneddoto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
轶事
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anegdota
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
анекдот
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
Anekdote
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
анекдот
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حکایت
تصویر حکایت
anedota
دیکشنری فارسی به پرتغالی