جدول جو
جدول جو

معنی حومات - جستجوی لغت در جدول جو

حومات
(حَ)
جمع واژۀ حومه، به معنی معظم آب دریا و غیره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حومه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرمات
تصویر حرمات
حرمت ها، احترام ها، عزّت ها، حرام بودن ها، جمع واژۀ حرمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمات
تصویر حمات
حامی ها، پشتیبان ها، حمایت کننده ها، اولاد حام بن نوح، جمع واژۀ حامی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجمه
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما)
جمع واژۀ حمّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حامی. رجوع به حماه و حامی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دشت. ج، موامی. (یادداشت مؤلف). بیابان. (دهار). رجوع به موماه و دشت و بیابان شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رُ)
جمع واژۀ حرمت. (ترجمان عادل بن علی).
- حرمات اﷲ، آنچه واجب است قیام به آن و حرام است تفریط در آن
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ ضُ)
گردچیزی گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) ، قصد کار کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حوم شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حومانه، یعنی جای درشت که نیک بلند نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حومانه شود
نباتی است به بادیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گیاهی صحرائی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَمَ)
جمع واژۀ حمات. موشکها یعنی ماهیچه های گوشت ساق و در ساق اسب دو باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
جمع واژۀ حلمه. (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به حلمه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حکومت. (منتهی الارب). رجوع به حکومت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرمات
تصویر حرمات
جمع حرمه، گرامش ها، آبروها، ناشکستنی ها جمع حرمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمات
تصویر حمات
جمع حامی پشتیبانان نگهدارندگان نگهبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحومات
تصویر مرحومات
جمع مرحومه، آمرزیدگان نیکیادان جمع مرحومه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحومات
تصویر مرحومات
آمرزیدگان، زنده یادان
فرهنگ واژه فارسی سره