جدول جو
جدول جو

معنی حوقال - جستجوی لغت در جدول جو

حوقال
(تَ)
حوقله. حیقال. بازماندن پیر از جماع بسبب پیری. رجوع به حوقله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کوزۀ بی گوشه، (از ’ب ق ل’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، ج، بواقیل، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ضَوْ وُ)
حوقله، حوقال، بازماندن پیر از جماع بسبب پیری، (منتهی الارب) (آنندراج) :
یا قوم قد حوقلت او دنوت
و بعد حیقال الرجال موت،
رجوع به حوقله و حوقال شود
لغت نامه دهخدا
(حَ قِ)
جمع واژۀ حوقل. پیران وامانده از جماع. (مهذب الاسماء). رجوع به حوقل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مؤنث احوق. فیشلۀ حوقاء، حشفۀ کلان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وقل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درخت مقل یا بار آن یا بار خشک آن، و بار تر آنرا بهش نامند. (آنندراج). رجوع به وقل شود
لغت نامه دهخدا
اتانی ذوقال ذوقال آمد مرا گوینده ای
لغت نامه دهخدا
(حِ)
انقلاب و تغیر. (اقرب الموارد). گردش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- حوال الدهر، گردش زمانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
، پیرامون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : هو حواله، او پیرامون آن است. (ناظم الاطباء). دور و دایره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
آب تره در روده ها. حقیله. حقل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوقال
تصویر اوقال
جمع وقل، کندر دارها از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوقل
تصویر حوقل
مرد کهنسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوال
تصویر حوال
انقلاب و تغییر، گردش
فرهنگ لغت هوشیار