جدول جو
جدول جو

معنی حوشبه - جستجوی لغت در جدول جو

حوشبه(حَ شَ بَ)
جماعت وگروه. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به حوشب شود
لغت نامه دهخدا
حوشبه
گروزه (جماعت)
تصویری از حوشبه
تصویر حوشبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ شَ کَ)
آنچه شنوند از گوشۀ خانه و جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ شَ بَ / بِ)
منسوب به دوشب. در طول دوشب. که دوشب عمر و دوام داشته باشد: هلال دوشبه. ماه دوشبه. (از یادداشت مؤلف) : هلال، ماه دوشبه تا شب سوم یا تا شب هفتم. (منتهی الارب). اطلاق، دوشبه راه کردن میان اشتر و آب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(حَ شَ)
خرگوش، گوساله، روباه نر، ستور تهیگاه درآمده و برآمده، از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شکال گاه دست و پای ستور. (منتهی الارب). شکالگاه. (السامی فی الاسامی) (آنندراج) ، استخوانی که در جانب درونی سم باشد میان عصب و وظیف یا استخوان خرد مانند سلاما که میان سر ساق و سم اسب است و یا استخوان پیوند سردست، جماعت و گروه. (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ شکم. ج، حواشب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مادر. (ناظم الاطباء) ، قرابت از سوی مادر. (اقرب الموارد) ، زوجه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : ان لی حوبه اعولها، ای ضففه و عیالا. (اقرب الموارد) ، سریت، شدت. (ناظم الاطباء) ، وسط خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حیوان باری. (ناظم الاطباء) ، مرد ضعیف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی که نه خیر دارد و نه شر: انما فلان حوبه، ای لیس عنده خیر و لاشر، وسط خانه. (ناظم الاطباء) ، بزه و گناه. (اقرب الموارد). ج، حوب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حوبه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ بَ)
مؤنث وشب، به معنی هر چیزی ردی و گنده و سطبر. (منتهی الارب) ، تمره وشبه، یعنی خرمای سطبرپوست. (منتهی الارب). رجوع به وشب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حوشب
تصویر حوشب
روباه، شگال، گوساله، خرگوش، سر دست از استخوان ها
فرهنگ لغت هوشیار