جدول جو
جدول جو

معنی حوشام - جستجوی لغت در جدول جو

حوشام
بمعنی طاهر، فنجنکشت، (مخزن الادویه)، پنج انگشت، فنطافلون، ذو خمسه اوراق، ذو خمسهاصابع، دل آشوب، سگسنبویه، فقد، فقده، سیسبان، اثلق، بنطافلن، بنطاباطیس، بنطاطومن، بنطادقطولن، آغنس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
حیام. حوم. قصد کارکردن. (منتهی الارب). آهنگ کردن. رجوع به حوم شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
وشوم. ج وشم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (آنندراج). رجوع به وشم شود
لغت نامه دهخدا