به معنی زنان سپیدپوست فراخ چشم، چه حورجمع حوراء است و حوراء به معنی زن سپیدپوست که موی سر و سیاهی چشمش بغایت سیاه و پوست بدنش بغایت سپید باشد و عین جمع عیناء است و لفظ عیناء به معنی زن فراخ چشم. (غیاث) (آنندراج). حور به تنهایی یا بصورت مرکب در فارسی بصیغۀ مفرد استعمال میشود: کوهسار خشینه را به بهار که فرستد لباس حورالعین. کسایی. نه در قبیلۀ آدم که در بهشت خدای بدین کمال نباشد جمال حورالعین. سعدی. شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین اگروقت جان دادن تو باشی شمع بالینم. حافظ. از پی آنکه بدین خدمت نزدیکترند بر غلامانش همی رشک برد حورالعین. ؟ رجوع به حور شود
به معنی زنان سپیدپوست فراخ چشم، چه حورجمع حوراء است و حوراء به معنی زن سپیدپوست که موی سر و سیاهی چشمش بغایت سیاه و پوست بدنش بغایت سپید باشد و عین جمع عیناء است و لفظ عیناء به معنی زن فراخ چشم. (غیاث) (آنندراج). حور به تنهایی یا بصورت مرکب در فارسی بصیغۀ مفرد استعمال میشود: کوهسار خشینه را به بهار که فرستد لباس حورالعین. کسایی. نه در قبیلۀ آدم که در بهشت خدای بدین کمال نباشد جمال حورالعین. سعدی. شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین اگروقت جان دادن تو باشی شمع بالینم. حافظ. از پی آنکه بدین خدمت نزدیکترند بر غلامانش همی رشک برد حورالعین. ؟ رجوع به حور شود
ابوریحان بیرونی در ذیل ذکر فیروزج گوید: و اما حجرالعین فالسبج احق به لان العامه یزعمون ان المعیون اذا کان معه سبج انشق فاندفع عنه بذلک ضررالعین. (الجماهر صص 170-169)
ابوریحان بیرونی در ذیل ذکر فیروزج گوید: و اما حجرالعین فالسبج احق به لان العامه یزعمون ان المعیون اذا کان معه سبج انشق فاندفع عنه بذلک ضررالعین. (الجماهر صص 170-169)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در 66 هزارگزی شمال غربی مشهد و بر کنار راه مشهد به قوچان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در 66 هزارگزی شمال غربی مشهد و بر کنار راه مشهد به قوچان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
محمود بن زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به الملک العادل. اولین از اتابکان شام است و از 541 تا 569 هجری قمری حکم راند. رجوع به محمد بن زنگی و نیز رجوع به تاریخ الخلفا ص 291 و کامل ابن اثیر ج 11 ص 55 و 180 و نقود ص 59 و حبیب السیر ج 1 ص 394 و 405 شود ارسلان شاه اول، ملقب به نورالدین. ششمین از اتابکان موصل است و از 589 تا 607 هجری قمری حکم رانده است. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 132 و فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 526 شود عبدالقادر، ملقب به نورالدین و معروف به حکیم. از اعاظم فقها و مشایخ فارس در قرن هفتم هجری است و به سال 698 هجری قمری در شیراز درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود محمد، فرزند سیدشریف جرجانی، متخلص به نور، از شاعران قرن نهم هجری است و به سال 838 هجری قمری درگذشته، (از فرهنگ سخنوران ص 618 از نسخۀ خطی ریاض الجنه ص 618) عمر بن علی الرسولی. سرسلسلۀ رسولیان یمن است. به سال 625 هجری قمری پس از مرگ مسعود ایوبی وی در یمن دعوی استقلال کرد. رجوع به ائمۀ رسولی و رسولیان یمن شود ارسلان شاه ثانی. هشتمین از اتابکان موصل است و از615 تا 616 هجری قمری فرمانروائی کرده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 135 شود علی بن عبدالله سفطی مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و معروف به وراق و ابوالحسن وراق. رجوع به ابوالحسن وراق و نیز رجوع به علی وراق شود علی بن یوسف (صلاح الدین...) بن ایوب ایوبی، ملقب به نورالدین و مشهور به الملک الافضل. رجوع به علی ایوبی و نیز افضل (ملک...) شود علی بن صلاح الدین یوسف ایوبی، ملقب به الملک الافضل و معروف به نورالدین افضل. رجوع به علی ایوبی و نیز رجوع به نورالدین افضل شود علی بن عبدالله بن احمد بن علی سمهودی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به ابوالحسن و نیز رجوع به علی سمهودی شود علی بن عبدالله بن الجبار شاذلی ضریر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به شاذلی و نیز رجوع به علی بن عبدالله شود علی بن محمد بن غانم مقدسی، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن غانم مقدسی. رجوع به ابن غانم و نیز رجوع به علی بن محمد... شود علی بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به قلصادی. رجوع به علی قلصادی شود علی بن ظاهر وتری حسنی مدنی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی مدنی و نیز رجوع به علی بن ظاهر شود علی بن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی منوفی شود علی بن عبدالله بن علی نطوبسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به سنهوری. رجوع به علی سنهوری شود علی بن جزار مصری حنفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن جزار و نیز رجوع به علی مصری شود علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی بحرانی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن حسین و نیز رجوع به علی بحرانی شود علی بن محمد بن احمد، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ. رجوع به علی بن محمد و نیز رجوع به ابن صباغ شود علی بن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی حسینی یمانی، ملقب به نورالدین و معروف به ابن ازرق. رجوع به علی ازرق شود علی بن ظهیربن شهاب مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به ابن کفتی. رجوع به علی مصری شود علی بن محمد بن احمد بن یوسف طبناوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی و نیز رجوع به علی بن محمد شود علی بن عبدالرحمن بن محمد بن اسماعیل قاهری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاهری شود علی بن محمد اشمونی، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین. رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود علی بن محمد بن عبدالرحمان اجهوری مصری، مکنی به ابوالارشاد و ملقب به نورالدین. رجوع به علی اجهوری شود
محمود بن زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به الملک العادل. اولین از اتابکان شام است و از 541 تا 569 هجری قمری حکم راند. رجوع به محمد بن زنگی و نیز رجوع به تاریخ الخلفا ص 291 و کامل ابن اثیر ج 11 ص 55 و 180 و نقود ص 59 و حبیب السیر ج 1 ص 394 و 405 شود ارسلان شاه اول، ملقب به نورالدین. ششمین از اتابکان موصل است و از 589 تا 607 هجری قمری حکم رانده است. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 132 و فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 526 شود عبدالقادر، ملقب به نورالدین و معروف به حکیم. از اعاظم فقها و مشایخ فارس در قرن هفتم هجری است و به سال 698 هجری قمری در شیراز درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود محمد، فرزند سیدشریف جرجانی، متخلص به نور، از شاعران قرن نهم هجری است و به سال 838 هجری قمری درگذشته، (از فرهنگ سخنوران ص 618 از نسخۀ خطی ریاض الجنه ص 618) عمر بن علی الرسولی. سرسلسلۀ رسولیان یمن است. به سال 625 هجری قمری پس از مرگ مسعود ایوبی وی در یمن دعوی استقلال کرد. رجوع به ائمۀ رسولی و رسولیان یمن شود ارسلان شاه ثانی. هشتمین از اتابکان موصل است و از615 تا 616 هجری قمری فرمانروائی کرده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 135 شود علی بن عبدالله سفطی مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و معروف به وراق و ابوالحسن وراق. رجوع به ابوالحسن وراق و نیز رجوع به علی وراق شود علی بن یوسف (صلاح الدین...) بن ایوب ایوبی، ملقب به نورالدین و مشهور به الملک الافضل. رجوع به علی ایوبی و نیز افضل (مَلِک...) شود علی بن صلاح الدین یوسف ایوبی، ملقب به الملک الافضل و معروف به نورالدین افضل. رجوع به علی ایوبی و نیز رجوع به نورالدین افضل شود علی بن عبدالله بن احمد بن علی سمهودی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به ابوالحسن و نیز رجوع به علی سمهودی شود علی بن عبدالله بن الجبار شاذلی ضریر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به شاذلی و نیز رجوع به علی بن عبدالله شود علی بن محمد بن غانم مقدسی، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن غانم مقدسی. رجوع به ابن غانم و نیز رجوع به علی بن محمد... شود علی بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به قلصادی. رجوع به علی قلصادی شود علی بن ظاهر وتری حسنی مدنی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی مدنی و نیز رجوع به علی بن ظاهر شود علی بن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی منوفی شود علی بن عبدالله بن علی نطوبسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به سنهوری. رجوع به علی سنهوری شود علی بن جزار مصری حنفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن جزار و نیز رجوع به علی مصری شود علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی بحرانی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن حسین و نیز رجوع به علی بحرانی شود علی بن محمد بن احمد، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ. رجوع به علی بن محمد و نیز رجوع به ابن صباغ شود علی بن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی حسینی یمانی، ملقب به نورالدین و معروف به ابن ازرق. رجوع به علی ازرق شود علی بن ظهیربن شهاب مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به ابن کفتی. رجوع به علی مصری شود علی بن محمد بن احمد بن یوسف طبناوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی و نیز رجوع به علی بن محمد شود علی بن عبدالرحمن بن محمد بن اسماعیل قاهری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاهری شود علی بن محمد اشمونی، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین. رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود علی بن محمد بن عبدالرحمان اجهوری مصری، مکنی به ابوالارشاد و ملقب به نورالدین. رجوع به علی اجهوری شود
لقب قتاده ابن النعمان صحابی است. و از آنرو وی را بدین لقب خوانند که بروز احد او را آسیبی بچشم رسید و بمعجز رسول صلوات الله علیه شفا یافت. ذوالعین، ذوالعقل. رجوع به ذوالعقل والعین و کشاف اصطلاحات الفنون ص 525 شود
لقب قتاده ابن النعمان صحابی است. و از آنرو وی را بدین لقب خوانند که بروز اُحُد او را آسیبی بچشم رسید و بمعجز رسول صلوات الله علیه شفا یافت. ذوالعین، ذوالعقل. رجوع به ذوالعقل والعین و کشاف اصطلاحات الفنون ص 525 شود
آهو چشم فرشته زمینی زنان سپید پوست فراخ چشم. توضیح در فارسی ترکیب مذکور بمعنی مفرد استعمال شود: ما زان دغل کژ بین شده با بی گنه درکین شده گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا. (دیوان کبیر) (شب رحلت هم از بستر روم در قصر حور العین اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم) (حافظ)
آهو چشم فرشته زمینی زنان سپید پوست فراخ چشم. توضیح در فارسی ترکیب مذکور بمعنی مفرد استعمال شود: ما زان دغل کژ بین شده با بی گنه درکین شده گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا. (دیوان کبیر) (شب رحلت هم از بستر روم در قصر حور العین اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم) (حافظ)