جدول جو
جدول جو

معنی حوثره - جستجوی لغت در جدول جو

حوثره
(حَ ثَ رَ)
شرم مرد. (منتهی الارب). نرۀ مردم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حوثره
حوثر: نره
تصویری از حوثره
تصویر حوثره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ رَ)
نان میدۀ سفیدرنگ. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
جواب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پاسخ. حویر. رجوع به حویر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَ رَ)
تنگی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ضیق. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حنتره شود
لغت نامه دهخدا
(ثا)
دهی از دهستان تل بزان است که در بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَرَ)
یکی حثر. غورۀ انگور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ مَ لِ)
ابن عبدالله بن محمد بن امیه بن یزید بن ابی حوثره، مکنی به ابومروان. از وزراء دولت اموی اندلس بود. منصب وزارت و کتابت امیر محمد بن عبدالرحمان و منذر بن محمد را یافت و در عهد عبدالله بن محمد وزارت و فرماندهی سپاه بعهدۀ او محول گشت و در حالی که فرماندهی سپاهیان خود را بعهده داشت مظرف بن عبدالله در دو میلی اشبیلیه به سال 282 هجری قمری وی را بکشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
موثره در فارسی مونث موثر سهند کار ساز مونث موثر، جمع موثرات. مونث موثر، جمع موثرات
فرهنگ لغت هوشیار