جدول جو
جدول جو

معنی حوامین - جستجوی لغت در جدول جو

حوامین(حَ)
جمع واژۀ حومانه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جاهای درشت که نیک بلند نباشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به حومانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حامین
تصویر حامین
(پسرانه)
جمع حامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توامان
تصویر توامان
دوقلو، دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، همزاد، جنابه، توأم، دوبلغانه، هم شکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حواریون
تصویر حواریون
یاران دوازده گانۀ حضرت عیسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حوانیت
تصویر حوانیت
دکان، مغازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورامین
تصویر اورامین
اورامن، از نواهای قدیم موسیقی ایرانی که اشعار آن را به زبان پهلوی یا لهجه های محلی به صورت دوبیتی می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حواصیل
تصویر حواصیل
پرنده ای آبچر با منقار بلند، گردن دراز و پاهای دراز، غم خورک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشاشین
تصویر حشاشین
صبّاحیّه، فرقه ای از اسماعیلیه که از حسن صباح پیروی کرده و گفته میشود در موارد عملیات نظامی حشیش مصرف می کردند
فرهنگ فارسی عمید
(حَکْ کامی یَ)
نام نخلستانی به یمامه بنوحکام را. و بنوحکام بطنی است از بنی عبید بن ثعلبه
لغت نامه دهخدا
(بَ)
فصل بهار را گویند. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). هزوارش ’بهامین’، پهلوی ’وهار’ (بهار). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
نام محلّی در حدّ غربی ایران، نزدیک کوه کلاعه بساحل سیروان
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ)
تثنیۀ امام. دو امام. رجوع به امام شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در جلگه. معتدل مالاریائی است و دارای 720 تن سکنه میباشد. از سیمین رود مشروب میشود. محصولاتش غلات، توتون، چغندر و حبوب. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن خالویه گوید: حوامیم جمع واژۀ حم، از کلام عرب نیست، بلکه کلام کودکان است که گویند: تعلمنا الحوامیم بلکه جمع آن آل حم (حا میم) یا ذوات حم است و آن هفت سوره است از قرآن: المؤمن، فصلّت، الشوری، الزخرف، الدخان، الجاثیه، الاحقاف یعنی سوره هائی که به این لفظ ’حم’ آغاز میگردد و آن نام اعظم خداست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است در بین تدمر و شام و در دو منزلی تدمر. یزید بن معاویه در این محل درگذشت. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
جمع واژۀ ثامنه
لغت نامه دهخدا
دو فرسخ کمتر مغربی قلعه سوخته است (از ناحیۀ رود حلۀ بلوک دشتستان فارس) . (از فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 208)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
میوۀ نوبر و نوباوه و هر چیز نادرو تازه و هر چیز که در نخستین هنگام دیده شود (؟). (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 391 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حاینه، بلای مهلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حامیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حامیهشود، میامین اسب و میاسر آن. (از اقرب الموارد). کناره های راست و چپ سم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اواوین
تصویر اواوین
جمع ایوان، از پارسی ایوان ها کاخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حشاش، سبزکیان جمع حشاش. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواریین
تصویر حواریین
جمع حواری. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتامین
تصویر اتامین
فرانسوی پرچم سیخک گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوامیس
تصویر جوامیس
از ریشه پارسی، جمع جاموس، گاو میش ها جمع جاموس گاومیشان گاومیشها
فرهنگ لغت هوشیار
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توامان
تصویر توامان
جنابه همزادان تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
علفزار، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواریون
تصویر حواریون
یاران مسیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توامین
تصویر توامین
تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواصیل
تصویر حواصیل
حواصل تیرنگ وکا (گویش مازندرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوانیت
تصویر حوانیت
جمع حانوت، مکیده ها میفروش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواصیل
تصویر حواصیل
((حَ))
حواصل، غم خورک، ماهی خور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
((خَ))
نوعی علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حامیان
تصویر حامیان
پشتیبانان، پیروان
فرهنگ واژه فارسی سره