- حواشی
- پیرامون، کناره ها
معنی حواشی - جستجوی لغت در جدول جو
- حواشی
- کرانه و اهل و جز آن
- حواشی
- حاشیه، لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، موضوع غیر اصلی و فرعی
- حواشی ((حَ))
- جمع حاشیه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرداگرد، پیرامون، نزدیکیها، دور و بر
پیرامون، گرداگرد، جوانب، نواحی، نزدیکی
شرمساز، نیاز، نزدیکی ، خویش گسلی (قطع رحم)
جمع حاشک، پی هم آیان، بادها
خویش، حمیم، یاری دهنده، یار برگزیده
هر یک از یاران دوازده گانۀ عیسی
چهارپایان، از قبیل گاو، گوسفند و شتر
پیرامون، گرداگرد، (حرف اضافه) نزدیک زمان یا مکان مذکور مثلاً حوالی شب
ترکی تازی گشته از طاپوچی بی خایه، خواجه سرا خصی خایه برکنده، خواجه سرا خدمتگزار
زین پوش پوشش زین جناغ دفنوک، جمع غواشی، جامه ای نگارین یا ساده که چون بزرگی از اسب پیاده می شد بر زین می پوشیدند، قیامت رستاخیز. یا غاشیه بر دوش کشیدن، اطاعت کردن، یا غاشیه زیر بغل کشیدن، اطاعت کردن امتثال نمودن،، جمع غاشیه، پرده ها چادر ها دفنوک ها زین پوش ها بیهوش کنندگان بیماری های اندرون
جمع ماشیه، چار پایان چار پایان بار کش پسویک جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
((حَ))
فرهنگ فارسی معین
یار مخلص، کسی که پیغمبر را یاری کند، هر یک از یاران عیسی که مبلغ دین او بودند، جمع حواریون، حواریین
اخته، خواجه سرا
غاشیه ها، روپوش های زین اسب، یون ها، دفنوک ها، جناغ های زین، جمع واژۀ غاشیه
شب بیم زای، سخن شگفت، مردمگریز
سخن چین، نمام
سخن چین، نمام
سخن چین، نمام