حواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی: چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری. منوچهری. سرمۀ عیسی که خاک چشم حواری است گر جهت خر نسودمی چه غمستی. خاقانی. فاقه پروردان چو پاکان حواری روزه دار کعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده. خاقانی. فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا. خاقانی. نه حواری صفت است آنکه از او اسقفان خوشدل و عیسی دژم است. خاقانی. و رجوع به حواریون شود
حَواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی: چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری. منوچهری. سرمۀ عیسی که خاک چشم حواری است گر جهت خر نسودمی چه غمستی. خاقانی. فاقه پروردان چو پاکان حواری روزه دار کعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده. خاقانی. فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا. خاقانی. نه حواری صفت است آنکه از او اسقفان خوشدل و عیسی دژم است. خاقانی. و رجوع به حواریون شود
حاشیه، لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، موضوع غیر اصلی و فرعی
حاشیه، لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، موضوع غیر اصلی و فرعی