جمع واژۀ حافر. سم های ستوران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سم های اسبان و این جمع حافر است که بمعنی سم اسب و خر باشد. (غیاث از کشف و منتخب). رجوع به حافر و حافره شود. - ذوات الحوافر، سم داران چون اسب و خر
جَمعِ واژۀ حافر. سم های ستوران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سم های اسبان و این جمع حافر است که بمعنی سم اسب و خر باشد. (غیاث از کشف و منتخب). رجوع به حافر و حافره شود. - ذوات الحوافر، سم داران چون اسب و خر
بچۀ ناقه همین که بزاید یا آنکه از شیر بازشده باشد. (منتهی الارب). بچۀاشتر همین که زاییده شود یا مادامی که از شیر بازداشته شود. بچۀ اشتر نر و ماده یکسان بود تا شیر میخورد. (مهذب الاسماء). ج، احوره. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حیران. حوران. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 33 شود
بچۀ ناقه همین که بزاید یا آنکه از شیر بازشده باشد. (منتهی الارب). بچۀاشتر همین که زاییده شود یا مادامی که از شیر بازداشته شود. بچۀ اشتر نر و ماده یکسان بود تا شیر میخورد. (مهذب الاسماء). ج، احوره. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حیران. حوران. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 33 شود
جواب و اصل آن مصدر است از حاوره محاوره. (منتهی الارب). جواب و پاسخ. (ناظم الاطباء). کسی را جواب دادن. (ترجمان بن علی). محاوره. (زوزنی). مجاوبه. (المصادر بیهقی). جواب دادن. (دهار). مراجعۀ کلام. (اقرب الموارد)
جواب و اصل آن مصدر است از حاوره محاوره. (منتهی الارب). جواب و پاسخ. (ناظم الاطباء). کسی را جواب دادن. (ترجمان بن علی). محاوره. (زوزنی). مجاوبه. (المصادر بیهقی). جواب دادن. (دهار). مراجعۀ کلام. (اقرب الموارد)