جدول جو
جدول جو

معنی حنیفی - جستجوی لغت در جدول جو

حنیفی
(حَ فی ی)
منسوب به حنیفه:
از شافعی و مالکی و قول حنیفی
جستیم ز مختار جهانداور رهبر.
ناصرخسرو.
، تابع مذهب ابوحنیفه. ج، حنیفه، احناف. (اقرب الموارد).
- تیغ حنیفی، تیغ حنفی. شمشیر حنفی. قسمی از شمشیر که ابتدا احنف نام بر کمر بست. (ناظم الاطباء). رجوع به حنفی و حنفیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنیف
تصویر حنیف
(پسرانه)
درست و پاک، راستین، خداپرست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنیفه
تصویر حنیفه
(دخترانه)
مؤنث حنیف، درست و پاک، راستین، خداپرست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنفی
تصویر حنفی
یکی از چهار مذهب اهل سنت که بر قیاس اتکا می کرده اند، هر یک از پیروان دین مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
فرهنگ فارسی عمید
(حُ ذَ)
منسوب به حذیفه بن الیمان. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
منسوب به حنیفه. نسبتی است به بنی حنیفه. (الانساب).
- تیغ حنفی، منسوب به صخر ابوبحر احنف بن قیس یکی از تابعین است:
رزبان گفت من این مخرقه باور نکنم
تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم.
منوچهری.
رجوع به حنفیه شود.
، منسوب به ابوحنیفه. پیرو ابوحنیفه. اهل رأی. عراقی. مقلد امام ابوحنیفۀ کوفی. (آنندراج) ، یکی از مذاهب اربعۀ اهل سنت و جماعت منسوب به امام اعظم ابوحنیفه رحمهاﷲ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مایل از هر دین باطل بسوی دین اسلام ثابت بر آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، برگشته از ملت های باطل. (ترجمان عادل بن علی) ، حاجی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در کلیات آمده در هر موضعی از قرآن که حنیف با مسلم آمده، مراد حاجی است نحو ولکن کان حنیفاًمسلماً و در هر موضع به تنهایی آمده، به معنی مسلم است نحو حنیفاً ﷲ. (اقرب الموارد) ، آنکه در ملت ابراهیم (ع) باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، حنفاء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، کفشگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حذاء. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مختون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ختنه کرده، مسلمان. (مهذب الاسماء). مسلمان راست دین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک دین. فرهودی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مستقیم. (اقرب الموارد).
- دین حنیف، دین راست بدون اعوجاج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ابن ریاب الانصاری. یکی از اصحاب است. در غزوۀ احد و دیگرغزوات حضور داشت و در محاربۀ معونه بشهادت رسید
لغت نامه دهخدا
(حَ فی یَ)
مؤنث حنیفی. عقیدۀ نیکو و مذهب حق. (ناظم الاطباء). و حنیفیه در اسلام میل بسوی اسلام و اقامت بر عقد آن است. (اقرب الموارد).
- سیوف حنیفیه، شمشیرهایی است منسوب به احنف بن قیس و او نخستین کسی است که دستور گرفتن آنها را داد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حریف بودن. رجوع به حریفی جستن و حریفی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ)
یکی از زوجات حضرت علی و مادر محمد بن حنفیه است که بعد از امامین همامین علو مرتبه اش قابل انکار نیست. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به حنفیه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ)
بنو حنیفه، بطنی است از بکر و آنان بنوحنیفه بن حیم بن صعب بن علی بن بکر بن وائل اند که از طرفداران مسیلمۀ کذاب بودند. (صبح الاعشی ج 1 ص 339)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در هزارگزی جنوب مشیز و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ سیرجان - کرمان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. دارای 100 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ فی یَ)
مسلمانی. (السامی فی الاسامی). رجوع به حنیفیه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فی یَ)
طایفۀ حنفی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ ذَ)
حنیفی. جد حنظله، و مکنی به ابوحذیم است. به خدمت پیغمبر رسید. خود و پدرش صحابی هستند. ابن منده او را یاد کرده و او را غیر از حذیم بن حنیفه دانسته است. ابن اثیر گوید: چون ابن منده اختلاف پیش و پس بودن در نسب وی دید او را دو تن محسوب داشت. عسقلانی گوید: من در نسخ ابن منده چنین اشتباهی نیافتم، و ابن اثیر خود اشتباه کرده است، بدلیل اینکه گوید: مکنی به ابوحذیم است، در صورتی که ابن منده چنین نگفته است مگر در حق حنیفه. ذهبی در ’تجرید’ اشتباه را بزرگ تر کرده گوید: چنانکه میگویند او و پدر و پسر و پسر پسرش صحابی هستند و این بکلی غلط است. او گمان برده که حذیم پدر حنیفه است زیرا دیده ابن اثیر او را جد حنظله خوانده است. ولیکن ما میدانیم نام پدر حنیفه جبیر است. (الاصابه ج 1 ص 333 و ج 2 ص 77 قسم چهارم) (قاموس الاعلام ترکی). و در قاموس اللغه و تاج العروس نیز حذیمه بن حنیفه بن حذیم خوانده شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
مستقیم، ثابت و پایدار در دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنفی
تصویر حنفی
نسبی است به بنی حنفیه، (پیروان محمد حنفیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیفی
تصویر نحیفی
لاغری نزاری در تازی نیامده لاغری نزاری، ضعف ضعیفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
((حَ نِ))
راست، مستقیم، معتقد به اسلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنفی
تصویر حنفی
((حَ نَ))
منسوب به ابوحنیفه، یکی از چهار مذهب اهل تسنن
فرهنگ فارسی معین
مسلمان، موحد
متضاد: کافر، مشرک، ناخداباور، راست کیش، پاک دین، راست دین
متضاد: بدکیش، راست، برحق، درست
متضاد: ناحق
فرهنگ واژه مترادف متضاد