جدول جو
جدول جو

معنی حنزقره - جستجوی لغت در جدول جو

حنزقره
(حِ زَ رَ)
کوتاه نکوهیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، حنزقرات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنجره
تصویر حنجره
عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است، نای گلو
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رَ)
ناقه منزوره، ماده شتری که پستانش ورم کرده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ رَ)
تنگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضیق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَ رَ)
تنگی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ضیق. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حنتره شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رَ)
تیره ای است از طایفۀ کلباغی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
(حُ دُ رَ)
سیاهی چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رجوع به حندر شود
لغت نامه دهخدا
(حِ زَ قَ)
حنزقوه. کوتاه بالا از مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
سخت شدن سرما. (اقرب الموارد).
- حنبرهالبرد، سختی سرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نَ رَ)
کرمی است. (منتهی الارب). یک نوع کرمی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
کنگرۀ طاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کمان یا کمان بی زه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کمانچۀ پنبه زدن زنان. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). کمانچۀ پنبه زنی. (ناظم الاطباء) ، عقد مضروب که به آن پهنا نباشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عقد مضروب لیس بذلک العریض. (اقرب الموارد). طاق زده شده. (ناظم الاطباء). ج، حنیر و حنائر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر چیز منحنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ زَ وَ)
کوتاه بالا از مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ وَ رَ)
موضعی به مکه نزدیک باب الحناطین. نام بازاری به مکه که هنگام بزرگ کردن مسجدالحرام به داخل آن افزوده گشت. (معجم البلدان) (امتاع الاسماع ص 395 ج 1) (منتهی الارب) ، (باب...) دری از درهای مسجدالحرام. و رجوع به نزهه القلوب مستوفی (ج 3 ص 2) شود. یاقوت ازدارقطنی نقل کند که محدثان آن را با تشدید واو حزوّره خوانده اند و این تصحیف است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
با کسی واکاویدن در خصومت. نقار. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر بازگردانیدن سخن را. نقار. (منتهی الارب) (آنندراج). سخن یکدیگر را بازگردانیدن و رد کردن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منازعه کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ رَ)
سیاهی دیده و حدقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ زَ)
کوتاه نکوهیده از مردم، مار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ رَ)
شعبه ای از کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شعبه ای از کوه و درلسان بضم حاء و زاء ضبط شده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
مؤنث خنزیر است. (ناظم الاطباء) ، یکی از آلات منجنیق است شبیه بدولاب جزاینکه خنزیره طولانی شکل است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حِ زَ)
جمع واژۀ حنزقره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حنزقره شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ / رِ)
کهگل که از دیوار بیفتد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ رَ)
سیاهی چشم. ج، حنادیر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، جعلته حندیره عینی، آنرا نصب العین خویش کردم. (منتهی الارب). رجوع به حندر شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ / حِ دَ رَ)
سیاهی دیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). سیاهی دیده و حدقه. سیاهی چشم. (مهذب الاسماء). ج، حنادیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنزیره
تصویر خنزیره
خوک ماده، چرخه، چرخ چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوزقره
تصویر قوزقره
پارسی است گوزغره کوچی در انگلیسی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاره
تصویر نزاره
اندک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزقره
تصویر قزقره
ک لرگ کوچی (گویش گیلکی) از گیاهان لرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقره
تصویر عنقره
باشه ماده از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنقره
تصویر سنقره
ترکی ک کلاغ سبز کاسه شکنک (گویش شیرازی) از پرند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنتره
تصویر حنتره
تنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنجره
تصویر حنجره
نای گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حازقه
تصویر حازقه
جماعت، حزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنقره
تصویر آنقره
نام پیشین آنکارا پایتخت ترکیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزاره
تصویر حزاره
سبوسه از بیماری ها دلسوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنجره
تصویر حنجره
((حَ جَ))
نای، حفره ای که در عقب دهان و در زیر حلق واقع است و صوت از آن خارج می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنجره
تصویر حنجره
خشکنای، چاکنای
فرهنگ واژه فارسی سره