معنی حنذوه - جستجوی لغت در جدول جو
حنذوه
(حُ وَ)
شعبه ای از کوه. (منتهی الارب)
ادامه...
شعبه ای از کوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خنذوه
(خُ ذُ وَ)
سر کوه مشرف. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
ادامه...
سر کوه مشرف. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
حنوه
(حَ وَ)
گیاهی است خوشبوی که در زمین نرم روید. (اقرب الموارد). و اذریون دشتی و ریحان و اسپی است. (منتهی الارب)
ادامه...
گیاهی است خوشبوی که در زمین نرم روید. (اقرب الموارد). و اذریون دشتی و ریحان و اسپی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حنذه
(حُ ذَ)
گرمای سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ادامه...
گرمای سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حذوه
(حِذْ وَ)
حذیا. عطیه. بخشش، پارۀ گوشت، مقابل. برابر. (منتهی الارب). حذاء. حذو. حذه. حذوه
ادامه...
حذیا. عطیه. بخشش، پارۀ گوشت، مقابل. برابر. (منتهی الارب). حذاء. حذو. حذه. حُذوه
لغت نامه دهخدا
حذوه
(حُذْ وَ)
پارۀ گوشت. حذیه، مقابل. برابر. (منتهی الارب). حذاء. حذوه. حذو. حذه
ادامه...
پارۀ گوشت. حذیه، مقابل. برابر. (منتهی الارب). حذاء. حِذوه. حذو. حذه
لغت نامه دهخدا
حذوه
(حَذْ / حِذْ / حُذْ وَ)
چرم پاره ای که وقت چرم بریدن کفشگران برآید و پیش آنها جمع گردد. (منتهی الارب)
ادامه...
چرم پاره ای که وقت چرم بریدن کفشگران برآید و پیش آنها جمع گردد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویر حذوه
حذوه
مقابل برابر
ادامه...
مقابل برابر
فرهنگ لغت هوشیار