جدول جو
جدول جو

معنی حنجوف - جستجوی لغت در جدول جو

حنجوف(حُ)
سر استخوانهای پهلو از جانب پشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، حناجف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). طرف حزقفهالورک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ)
جامه دان خرد، نوعی از شیشه که در آن ذرور نگاه دارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نای گلو. خشک نای. ج، حناجر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجود شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
حنجره. (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قاروره ای است دراز که در آن ذرور نگاه دارند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، آوندی است مانند ثلۀ خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). آوندی مانند ثلۀ خزف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
مرد ریش کننده از هیجان صفراء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه موی روی خود برکند. ج، حناتیف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
در تمام معانی، بمعنی عنجف است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عنجف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بددل. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل و ترسو و جبان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منقطع از نکاح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، آوند فراخ شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تیر پهن پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تیس منجوف، تکه دوال بر شکم و قضیب بسته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گشاد. گشاده.
- غار منجوف، غار گشاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد).
- قبر منجوف، قبری که جوانب آن کنده شده و درونش گشاد باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ / حِ جِ / حُ جُ)
حنجفه. سرسرین که نزدیک حجبه است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). رأس الورک ممایلی الحجبه. (اقرب الموارد). طرف حرقفۀ ورک
لغت نامه دهخدا