جدول جو
جدول جو

معنی حنتار - جستجوی لغت در جدول جو

حنتار
(حِ)
کوتاه خرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
آهک یا قطران مالیدن بر خود. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آماسیدن و پیدا شدن فربهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آماسیدن و آشکار شدن چاقی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
باریک کلان شکم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ تَ)
کوتاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). قصیر دمیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
نجات و رهایی. گزیر. چاره. (آنندراج) (منتهی الارب). بدّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : مالی منه حنتال، نیست مرا از آن چاره. این کلمه رباعی است یا خماسی اما بیشتر بدون همزه است. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حنتل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کوتاه خوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
سخت. (منتهی الارب) (تاج العروس). منه: جوع خنتار، گرسنگی سخت
لغت نامه دهخدا
(حِ)
غلاف قضیب. (منتهی الارب) ، چین جامه، سر خریطه، گرداگرد ناخن، کنارۀ گوش. حتار اذن، گرداگرد گوش، هرچه فراز گیرد چیزی را گرد وی. ج، حتر، حلقۀ دبر یا آنچه ما بین دبر و قبل است یا خطی که میان خصیتین است، آب چشم، گرداگرد چشم، گوشتی مانند دندان نیش دراقصای دهان شتر، حلقه های رسن در کناره های خرگاه که طنابها را بدان بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنتال
تصویر حنتال
چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنتار
تصویر خنتار
گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتار
تصویر حتار
کناره گوشه، چارچوب، چنبره
فرهنگ لغت هوشیار