جدول جو
جدول جو

معنی حنایا - جستجوی لغت در جدول جو

حنایا
حنیّه ها، کمان ها، جمع واژۀ حنیّه
تصویری از حنایا
تصویر حنایا
فرهنگ فارسی عمید
حنایا
(حَ)
جمع واژۀ حنیه. به معنی کمان ها. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنیه شود
لغت نامه دهخدا
حنایا
((حَ یا حَ))
جمع حنیه، کمان
تصویری از حنایا
تصویر حنایا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منایا
تصویر منایا
منیّت ها، اجل ها، مرگ ها، جمع واژۀ منیّت
فرهنگ فارسی عمید
مجموع هشت دندان تیز جلو دهان که چهار در بالا و چهار در پایین قرار دارد، دندان پیش
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ منیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منیه، به معنی مرگ و اجل. (آنندراج) : از برای وی، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حنین. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ حنین. (ناظم الاطباء). رجوع به حنین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دنیّه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ دنیئه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنیه و دنیئه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رجل سنایا، مرد شریف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حظیه. به معنی بهره مند و دولتی، کنیز که از زن پنهان دارند. (منتهی الارب) (آنندراج) : دیگر از خویشان او خاتونی درآمد در خواتین و حظایا با رعونت جوانی چون ووفور مواد شادمانی درخرامیدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حریّهتأنیث حری ّ. سزاواران (از زنان). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حشیّه. توشک ها و نهالیهای آکنده به چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
جمع واژۀ ثنیه. پشته ها. راههای سربالا در کوه که دشوار باشد، فلان طلاّع الثنایا، اذا کان سامیاً لمعالی الامور، چهار دندان پیشین دو از فوق و دو از تحت، شهیدانی که استثنا کرد ایشان را خدای تعالی از صعقه. حیث قال: و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الأرض الاّ من شاء اﷲ. (قرآن 68/39)
لغت نامه دهخدا
بمعنی کسی که خداوند او را دوست داشت، یکی از اشخاصی است که بواسطۀ موعظۀ حواریان به دین پاک مسیح گرویده، در زمانی که هر چیز در میان مسیحیان بالاشتراک شد او رفته ملک خود را فروخته، قدری از بهای آنرا مخفی داشته باقی را بحضور رسولان آورد. پطرس وی را فرمود: ای حنانیا آیا زمین را بهمین قیمت فروختی ؟ گفت: آری. لهذا پطرس دریافته وی را ملامت همی نمود که در حال افتاده بمرد. در ساعت سفیره زوجه اش که به خیانت شوی خود واقف بود، دررسیده سئوال پطرس را بمثل شوهر خود جواب داده او نیز فی الفور جان را بجان آفرین تسلیم نمود، یکی از شاگردان اول که در دمشق سکونت میداشت. و او همان است که بنزد شاؤل فرستاده شده او را بینائی بخشید، چنانکه این حکایت مفصلاً در کتاب اعمال حواریان مذکور است. بعضی بر آنند که او یکی از آن هفتاد حواری بود و شهید گردید، شخصی که در سال 48 میلادی رئیس کهنه بود و داستان او در قاموس کتاب مقدس بتفصیل آمده است. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
رجوع به حنایه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حویّه، به معنی چرب روده و گردگی و چنبر. (ترجمان عادل) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به حویه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثنایا
تصویر ثنایا
داندانهای تیز جلوی دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منایا
تصویر منایا
جمع منیه، مرگ ها مردن ها جمع منیه مرگها اجلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنایا
تصویر سنایا
بزرگوار بلند گاه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنایت
تصویر حنایت
کجی خمداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنایه
تصویر حنایه
انحنا و کجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنایی
تصویر حنایی
برناکی از رنگ ها، یرنابسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثنایا
تصویر ثنایا
((ثَ))
جمع ثنیه. دندان های تیز پیشین، دندان های نیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنایا
تصویر هنایا
تاثیر گذار، موثر
فرهنگ واژه فارسی سره