جدول جو
جدول جو

معنی حنادوستن - جستجوی لغت در جدول جو

حنادوستن
حنابستن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ)
حسین بن عبدالله غنادوستی سرخسی، مکنی به ابوعبدالله. ادیب و شاعر و فقیه بود. نزد قاضی ابوالفضل حارثی و قاضی ابی الحرث حارثی تفقه کرد، و از ابونصر محمد بن علی بن حجاج سرخسی حدیث شنید. این اشعار از اوست:
تبشر فی المنی ببقاء نفسی
و شیب الرأس ینذر بالتفانی
الی کم ذا التسلی بالتمنی
و کم هذا التمادی فی التوانی ؟!
اترضی أن تعیش و انت راض
من الدنیا بتعلیل الامانی.
(انساب سمعانی ورق 411 الف) (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 178)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
از قرای سرخس. (از معجم البلدان). قریه ای است از قرای خوارزم. (انجمن آرا) (آنندراج) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دشمنی، مقابل دوستی، رجوع به دوستی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ کَ دَ)
مصدر ناخوست باشد. یعنی چیزی را به پای کوفتن. (برهان قاطع) (ازآنندراج). پایمال کردن. پاسپر نمودن. لگدکوب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ناخوست شود. مصحف پاخوستن
لغت نامه دهخدا
که دوست نباشد، که مهربان نیست، نامهربان: و از دست زنان نادوست و ناکدبانو بگریز که گفته اند کدخدا رود بود وکدبانو رودبند اما نه چنانکه چیز ترا در دست گیرد ونگذارد که تو بر چیز خود مالک باشی، (قابوسنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادوستی
تصویر نادوستی
دشمنی مقابل دوستی، بی محبتی عدم علاقمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادوست
تصویر نادوست
نامهربان
فرهنگ لغت هوشیار
بندسن
فرهنگ گویش مازندرانی
نهادن ناودان در آبریزگاه، پوشش بام خانه
فرهنگ گویش مازندرانی