جدول جو
جدول جو

معنی حمیمات - جستجوی لغت در جدول جو

حمیمات
(حُ مَ)
رنگ پوست قرمز. (اقرب الموارد). حمره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صمیمیت
تصویر صمیمیت
یگانگی، یک رنگی، یک دلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
چیز های حرام شده، زنان حرم سرا، پارچۀ خط دار رنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حُمْ مَ)
جمع واژۀ حمّی ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تمیمه. (المنجد). رجوع به تمیمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما)
جمع واژۀ حمّام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمام شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حکیمات عرب چهار تن باشند: صخره بنت لقمان الحکیم. هند بنت حسن، که صاحب تاج العروس گوید: صواب بنت الخس بضم الخاء است. جمعه بنت حابس. خصیله بنت عامر بن ظرب. (تاج العروس) (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حکیمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از صمیمیت
تصویر صمیمیت
یگانگی، یکدلی، یک رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکیمات
تصویر تحکیمات
جمع تحکیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایمات
تصویر صایمات
مونث صایم، جمع صایمات (صائمات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمامات
تصویر شمامات
خوشبویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمومات
تصویر سمومات
جمع سموم، جمع الجمع سم، زهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتمیمات
تصویر تتمیمات
جمع تتمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیزات
تصویر تمیزات
جمع تمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیمات
تصویر تعمیمات
جمع تعمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیمات
تصویر تصمیمات
جمع تصمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمیمات
تصویر ترمیمات
جمع ترمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجیمات
تصویر تحجیمات
جمع تحجیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیدات
تصویر تحمیدات
جمع تحمید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیقات
تصویر تحمیقات
جمع تحمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیلات
تصویر تحمیلات
پیغام ها سر بارها سربار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیمات
تصویر تمیمات
جمع تمیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریمات
تصویر تحریمات
جمع تحریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیقاء
تصویر حمیقاء
مرضی است شبیه به جدری (نوعی آبله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلمیات
تصویر حلمیات
کنه ساران
فرهنگ لغت هوشیار
سرخی هوه چوبه از گیاهان، سرخروی، از نام های تازی، دیر دار (بائو باب) مصغر ححمراء. سرخک، هوه چوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیممات
تصویر تیممات
جمع تیمم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمینات
تصویر آمینات
فرانسوی پنبه کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیات
تصویر حمیات
جمع حمی، تپ ها، جمع حمی تبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمامات
تصویر غمامات
جمع غمامه اسفنجها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمیمیت
تصویر صمیمیت
همدلی، یکدلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمینات
تصویر آمینات
پنبه کوهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره