جدول جو
جدول جو

معنی حموکت - جستجوی لغت در جدول جو

حموکت
نام شهری است در ترکستان: دهقانان از این ولایت بگریختندو بترکستان و طراز شهری بنا کردند و آنرا حموکت نام کردند از بهر آنکه دهقان بزرگ رئیس آن طایفه که از آنجا رفته بود وی را حموک نام بود. (تاریخ بخارا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حموضت
تصویر حموضت
ترش شدن، ترش مزه شدن، ترشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موکت
تصویر موکت
نوعی فرش که از الیاف مصنوعی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(حَمَ)
جمع واژۀ حمات. موشکها یعنی ماهیچه های گوشت ساق و در ساق اسب دو باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَکْ کِ)
موکب. خرمای به پختگی نزدیک شده. بسر موکت، بسره موکت، غورۀ خرمای خجکهای سیاه برآورده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرما که رنگ پختگی پدید آید در وی و نکته های سیاه برآورد. (آنندراج). رجوع به موکّب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ)
نوعی فرش کرک دار و پشمی یا از الیافی پشم گونه
لغت نامه دهخدا
تصویری از حموضت
تصویر حموضت
ترش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی فرش کرکدار پشمی یا از الیاف پشم گونه که روی زمین قرار میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموضت
تصویر حموضت
((حُ ضَ))
ترش شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موکت
تصویر موکت
((مُ کِ))
نوعی کف پوش درشت باف با پرز بلند یا کوتاه، فرشینه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
کف پوش، فرشینه، زیلوی ماشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد