جدول جو
جدول جو

معنی حموشه - جستجوی لغت در جدول جو

حموشه
(تَ غُ)
باریک شدن ساق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حموله
تصویر حموله
حیوان بارکش، چهارپایی برای حمل بار
فرهنگ فارسی عمید
(حَ لَ)
تیره ای از طایفۀ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ مو قَ)
حمّیقه. احمق بالغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عُ)
سخت گرم شدن روز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گرم شدن روز. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خُ شَ)
خراشیدگی پوست. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ ف ف)
حموه الم، تیزی و سختی درد. (منتهی الارب). سوره درد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نگاهبانی کردن گیاه و چریدن ندادن. حمایت. حمی. (منتهی الارب) ، بازداشتن طعام و شراب از بیمار. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به حمی شود
لغت نامه دهخدا
(حِ شَ)
بخشم آوری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ مِ شَ /حَ شَ)
لثه حمشه، لثه کم گوشت، اوتار حمشه، باریک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حموله
تصویر حموله
ستور بار کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموضه
تصویر حموضه
ترشمزگی ترشی
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که نجاران برای پوشش بخشی از سقف خانه استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی