جدول جو
جدول جو

معنی حمود - جستجوی لغت در جدول جو

حمود(حَ)
دهی است از دهستان رودحله بخش گناوۀ شهرستان بوشهر کنار رودحله. ناحیه ای است واقع در جلگه، گرمسیر و مرطوب و مالاریائی است. دارای 184 تن سکنه میباشد. از رودحله مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
حمود(حَ)
ستوده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). محمود. (اقرب الموارد). مرد ستوده. (آنندراج) ، ستاینده و حامد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حمود
ستوده ستاینده
تصویری از حمود
تصویر حمود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محمود
تصویر محمود
(پسرانه)
مورد پسند، نیک، خوش، آنکه یا آنچه ستایش شده است، از نامهای پیامبر (ص)، نام یکی از پادشاهان غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمید
تصویر حمید
(پسرانه)
ستوده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خمود
تصویر خمود
سست و ضعیف شدن، خاموش شدن، فرونشستن زبانۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقود
تصویر حقود
حقدها، کینه ها، جمع واژۀ حقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمود
تصویر نمود
نمودن، نما، نشان، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمول
تصویر حمول
بردبار، شکیبا، حلیم، صبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسود
تصویر حسود
کسی که به دیگران حسد می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمول
تصویر حمول
حمل ها، بارهای درخت، جمع واژۀ حمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمود
تصویر عمود
خطی که با خط دیگر تشکیل زاویۀ قائمه می دهد
ستون، پایه، ستون خانه
رئیس، سرور، بزرگ قوم
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محمود
تصویر محمود
از نام های خداوند، ستوده، ستایش کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
شهری است از ولایت غوزرات در مقاطعۀ برواخ جزو حکومت بمبئی هندوستان. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمول
تصویر حمول
حلیم و بردبار و صابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمود
تصویر سمود
سر در واشتن از تکبر و نخوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمود
تصویر خمود
فرو نشستن، آتش، سرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیود
تصویر حیود
بسیار میل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماد
تصویر حماد
ستایش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموص
تصویر حموص
خفت آماس، بیرون کردن خاشاک از چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموض
تصویر حموض
جمع حمض، شور مزه ها ترش مزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمید
تصویر حمید
ستوده، پسندیده و نامی از نامعالی خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقود
تصویر حقود
کینه ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسود
تصویر حسود
بدخواه، رشگین، کینه ور، تنگ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدود
تصویر حدود
نواحی، اطراف، حوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتود
تصویر حتود
ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمود
تصویر جمود
یخ بستن، جامد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمود
تصویر آمود
در کلمات مرکب بمعنی (آموده) آید: گوهر آمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمود
تصویر محمود
ستایش کرده شده، ستوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرود
تصویر حرود
از میان قوم دور شدن، تنها منزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمود
تصویر محمود
((مَ))
ستوده، ستایش کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمود
تصویر نمود
تجلی، جلوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حدود
تصویر حدود
نزدیک، پیرامون، نزدیک به
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حسود
تصویر حسود
رشکوند، چشم تنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
ستوده، ممدوح، ستایش شده
متضاد: نامحمود، ناستوده، نیک
فرهنگ واژه مترادف متضاد