- حمقی
- جمع احمق، گولان جمع احمق کم خردان، بیخردان
معنی حمقی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گولی بیخردی (حالت و چگونگی احمق گولی. بیخردی
Daftness, Foolishness
глупость
Dummheit, Torheit
дурість
głupota
愚笨 , 愚蠢
estupidez, tolice
stupidità, follia
necedad
stupidité, folie
domheid, dwaasheid
ความโง่ , โง่
kebodohan
حمقٌ , سفاهةٌ
मूर्खता
טיפשות
馬鹿 , 愚かさ
aptallık
upumbavu
বোকামি , মূর্খতা
حماقت
منسوب به حمل، قضیه ایست که حکم بوقوع و لا وقوع نیست در آن مشروط بشرط و مقید بقیدی نباشد: (مردم جانورست) یا (مردم جانور نیست)
مونث احمق زن کحم خرد زن کم عقل. مونث احمق زن کحم خرد زن کم عقل
گلویی
احمق ها، بی عقل ها، کم خردها، ساده لوح ها، کودن ها، جمع واژۀ احمق
نگاهداشتن، حمایت سخت گرم شدن سخت گرم شدن
بی عقل شدن
تب، حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است، تپ
آنچه از آن حمایت می شود، چیزی یا جایی که از آن دفاع می کنند
بیعقل شدن، فاسد شدن عقل و رای کسی، کم خردی، کم عقلی، ساده لوحی