نام مرد احمقی است که ضرب المثل است در حمق و بی عقلی. گویند: عرف حمیق جمله، اگرچه احمق بود ولی این قدر بود که شناخت شتر خود را. و روایت شده است: عرف حمیقاً جمله، شتر او، او را شناخت پس بر او گستاخی کرد. و این ضرب المثلی است که در افراط در مؤانست با مردم گفته میشود یا معنی آن اینست که قدر او را شناخت یا گفته میشود در مورد کسی که شخص را حقیر و ضعیف پندارد ودر آزار و شکنجۀ وی حریص گردد. (از منتهی الارب)
نام مرد احمقی است که ضرب المثل است در حمق و بی عقلی. گویند: عرف حمیق جمله، اگرچه احمق بود ولی این قدر بود که شناخت شتر خود را. و روایت شده است: عرف حمیقاً جمله، شتر او، او را شناخت پس بر او گستاخی کرد. و این ضرب المثلی است که در افراط در مؤانست با مردم گفته میشود یا معنی آن اینست که قدر او را شناخت یا گفته میشود در مورد کسی که شخص را حقیر و ضعیف پندارد ودر آزار و شکنجۀ وی حریص گردد. (از منتهی الارب)
منسوب به حلق. حروف حلقی و آن شش حرف است: همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء. (آنندراج). رجوع به حلق شود، مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، نغمۀ حلقی، مقابل صناعی یا نغمۀ صناعی نغمه ای که مخرج آن حلق حیوان بود
منسوب به حلق. حروف حلقی و آن شش حرف است: همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء. (آنندراج). رجوع به حلق شود، مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، نغمۀ حلقی، مقابل صناعی یا نغمۀ صناعی نغمه ای که مخرج آن حلق حیوان بود
حالت و کیفیت و چگونگی احمق. گولی: هرکرا احمقی بود بتمام خلق گویند مغز خر خورده ست ور چنین است مجد قزوینی مغز تنها نه، مغز و سر خورده ست در سرش مغز نیست پنداری مغز او را خری دگر خورده ست. کمال اسماعیل. - احمقی نمودن، تحمق. ارقاع. تملغ، احناءالأمور، متشابهات امور. (منتهی الارب)
حالت و کیفیت و چگونگی احمق. گولی: هرکرا احمقی بود بتمام خلق گویند مغز خر خورده ست ور چنین است مجد قزوینی مغز تنها نه، مغز و سر خورده ست در سرش مغز نیست پنداری مغز او را خری دگر خورده ست. کمال اسماعیل. - احمقی نمودن، تحمق. ارقاع. تملغ، احناءالأمور، متشابهات امور. (منتهی الارب)