جدول جو
جدول جو

معنی حمظله - جستجوی لغت در جدول جو

حمظله(تَ جُ)
حنظل چیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمله
تصویر حمله
یورش، هجوم در جنگ،
در پزشکی صرع، در پزشکی اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن مانند قلب یا مغز،
کنایه از اعتراض یا انتقاد شدید
حمله آوردن: هجوم آوردن، یورش آوردن
حمله بردن: هجوم بردن، یورش بردن
حمله کردن: هجوم بردن، یورش بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمله
تصویر حمله
حامل ها، حمل کنندگان، میوده داران، جمع واژۀ حامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حماله
تصویر حماله
دوال شمشیر، بند شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حموله
تصویر حموله
حیوان بارکش، چهارپایی برای حمل بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مظله
تصویر مظله
چادر بزرگ، خیمه، سایه بان، چتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنظله
تصویر حنظله
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، پژند، پهنور، پهی، شرنگ، فنگ، کرنج، کبست، گبست، کبستو، خربزۀ ابوجهل، هندوانۀ ابوجهل، ابوجهل، حنظله، علقم
فرهنگ فارسی عمید
(حَ لَ)
تیره ای از طایفۀ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ گِ رِ تَ)
الحمدﷲ گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ لَ)
پیشۀ حمالی. (منتهی الارب). حرفۀ حمال. (اقرب الموارد) ، دوال شمشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دوال نیام شمشیر. (مهذب الاسماء). ج، حمایل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اصمعی گوید: حمایل از لفظ خود واحدی ندارد و واحد آن محمل است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما لَ)
مؤنث حمال است. (اقرب الموارد) : و امرأته حماله الحطب. (قرآن 4/111).
- حمالهالحطب، (مأخوذ از قرآن) لقب زن ابولهب یعنی ام جمیل است. رجوع به این کلمه در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ظَ لَ)
یکی حنظل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنظل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ظَ لَ)
بنو حنظله، بطنی است از بطون بنی تمیم و آنان بنوحنظله بن مالک بن زید مناه بن تمیم هستند. جوهری گوید: آنان بزرگترین قبیلۀ تمیم اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 347)
لغت نامه دهخدا
(حَ ظَ لَ)
ابن ربیع، مکنی به ابوربعی. یکی از اصحاب و بحنظله الاسیدی معروف و از جمله کاتبهای آن حضرت بود. سپس در قرقیسا سکونت گزید و در همانجا درگذشت. وی در وقعۀ جمل با حضرت علی (ع) مخالفت ورزید
ابن صفوان. از نسل قحطان پیغمبری است که بدعوت قوم رس مبعوث گردید. (حبیب السیر)
ابن حذیم بن حنیفه المالکی. یکی از اصحاب است در کودکی پدرش ویرا بحضور آن حضرت آورد و مظهر دعای خیر واقع شد. برخی از احادیث شریفه را روایت کند. رجوع به الاصابه و الاستیعاب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
دوال شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کل و سربار. (اقرب الموارد). گران. (منتهی الارب). هو حمیله علینا، او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مظله
تصویر مظله
خیمه و سایبان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله
تصویر حمله
آهنگ بر دشمن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموله
تصویر حموله
ستور بار کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیله
تصویر حمیله
بسته خویش، دوال شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماله
تصویر حماله
تاوان، غرامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماله
تصویر حماله
((حِ لِ یا لَ))
بند شمشیر، جمع حمایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمله
تصویر حمله
((حَ مَ لَ))
جمع حامل، حمل کنندگان، برندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمله
تصویر حمله
((حَ لِ یا لَ))
آهنگ جنگ کردن، هجوم بردن، هجوم، یورش، غش (پزشکی)، دفعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مظله
تصویر مظله
((مَ ظَ لِّ))
چادر بزرگ، خیمه، سایبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمله
تصویر حمله
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمله
تصویر حمله
Attack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حمله
تصویر حمله
attaque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حمله
تصویر حمله
Angriff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حمله
تصویر حمله
напад
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حمله
تصویر حمله
atak
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حمله
تصویر حمله
攻击
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حمله
تصویر حمله
ataque
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حمله
تصویر حمله
attacco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حمله
تصویر حمله
ataque
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حمله
تصویر حمله
атака
دیکشنری فارسی به روسی