جدول جو
جدول جو

معنی حمش - جستجوی لغت در جدول جو

حمش(تَصْ)
باریک ساق گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حمش(حَ مِ)
باریک ساق. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حمش
بر افروختن از خشم، خشماندن، فرآوری فراهم آوردن، راندن به خشم
تصویری از حمش
تصویر حمش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ شَ)
بخشم آوری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ مِ شَ /حَ شَ)
لثه حمشه، لثه کم گوشت، اوتار حمشه، باریک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
باریکتر. باریک ساق تر.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برافروختن از خشم. (منتهی الارب). برافروختن از خشم و غضب. (ناظم الاطباء). خشمگین شدن. (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
به خشم آورنده (آنندراج). کسی که به خشم می آورد. (ناظم الاطباء) ، هیزم بسیار نهنده دیگ را و قوت دهنده آتش را به هیمه. (آنندراج). کسی که هیزم در آتش می اندازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمس
تصویر حمس
آواز، صوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمط
تصویر حمط
خراشیدن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمض
تصویر حمض
ترشیدگی ترش شدن، شوخیدن شوخی کردن، اشنان آذر بوی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
خفت آماس فرو نشستن آماس، بر آوردن خاشاک از چشم نخود از گیاهان اشنان قصارین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمت
تصویر حمت
روز سخت گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمز
تصویر حمز
زبان گزی زبان گزیدن تره ترش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع احمر، سرخ ها، سرخپوستان ژورک از پرندگان، گژف خوپخین (مومیایی) تمر هندی خنجه، جمع حمار، دراز گوشان بر افروخته خشمناک جمع احمر. سرخها، سرخرویان، سرخ بوستان. مومیایی، تمر هندی جمع حمار خران دراز گوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمد
تصویر حمد
ستایش و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمق
تصویر حمق
بی عقل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوش
تصویر حوش
پیرامون، گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حما
تصویر حما
دفاع کردن، از کسی، نگهداری شده، نگاهداری کردن، کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمظ
تصویر حمظ
بیفشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمی
تصویر حمی
نگاهداشتن، حمایت سخت گرم شدن سخت گرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
حمکه: ریزه، فرومایه، شپش، کودک، کره، ناب چیزی، سرشت چیزی، راهنمای بیراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمل
تصویر حمل
باردار شدن زن، حامله شدن، آبستنی، احتمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمو
تصویر حمو
خویش شوی، خویش زن، گرمای آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمه
تصویر حمه
چشمه آبگرم مرگ، به گرمابه رفتن کبود، تپ، سختی زهر سم، نیش کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکش
تصویر حکش
گرد آوردن، ترنجیدن، ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفش
تصویر حفش
خانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب حیای بسیار خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبش
تصویر حبش
فیسا (بوقلمون) شوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرش
تصویر حرش
صید کردن، خراشیدن درشتی، خشونت درشتی، خشونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمش
تصویر رمش
سرخی پلک چشم و ریزش آب از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمش
تصویر دمش
دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنش
تصویر حنش
مار واره از مای ها (حشرات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمد
تصویر حمد
ستایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمل
تصویر حمل
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره