چیچک و مانند آن که بر اندام آید. (منتهی الارب). حمیق. حمیقی ̍. حمیقا. چیزی است شبیه آبله که بر اندام برآید. (اقرب الموارد). باد آبله. (مهذب الاسماء)
چیچک و مانند آن که بر اندام آید. (منتهی الارب). حمیق. حُمَیقی ̍. حُمَیقا. چیزی است شبیه آبله که بر اندام برآید. (اقرب الموارد). باد آبله. (مهذب الاسماء)
بلاهت. حمق. حماقه. گولی. بی عقلی. (غیاث از منتخب و کشف) : این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ هرکه را ریش بزرگ است خر وکوسه بود. ادیب. رجوع به حماقه شود
بلاهت. حمق. حماقه. گولی. بی عقلی. (غیاث از منتخب و کشف) : این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ هرکه را ریش بزرگ است خر وکوسه بود. ادیب. رجوع به حماقه شود