- حماسه (دخترانه)
- دلیری، شجاعت، کاری افتخارآفرین که از سر شجاعت و دلاوری یا مهارت انجام شده باشد
معنی حماسه - جستجوی لغت در جدول جو
- حماسه
- پهلوانی
- حماسه
- دلاوری، دلیری
- حماسه
- امری افتخارآمیز که از روی شجاعت، مهارت و شایستگی انجام شده باشد، در علوم ادبی نوعی شعر در وصف پهلوانان که داستان های منظوم از نبردها، دلاوری ها و افتخارات قومی و نژادی یک ملت را دربر دارد مانند شاهنامۀ فردوسی، شجاعت، دلاوری، دلیری
- حماسه ((حَ س))
- دلیری کردن. شجاعت نمودن، شعر رزمی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگاهبانی پاسبانی نگهداری
مونث حساس: قوای حساسه
ماهلو از گیاهان
تاوان، غرامت
گولی نابخردی غلیو، سردی بازار
سوزش و درشتی حلق، درد گلو
مونث حماسی: اشعار حماسیه، جمع حماسیات
پهلوانی رزمی رزمیک منسوب و مربوط به حماسه پهلوانی، (ادب) شعری که موضوع آن وصف جنگها و دلاوریها باشد
ماده خر
تفشیله (قیله) از خوراک ها
دوال شمشیر، بند شمشیر
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
شعری که در وصف دلیران، جنگ ها و دلاوری های آنان باشد
تاریک شدن سیاه شدن
کماس، (در دست کماسه و بدر ها گردیده (آورده) و جمع کرده زرها)، (طیان)
نیاز نیازی که برآورده شود
کاسۀ گدایی، برای مثال در دست کماسه و بدره ها / گردیده و جمع کرده زرها (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۱)
سترسا سهش، دریابنده یا حاسه بصر. حس بیننده قوه باسره. یا حاسه ذوق. حس چشنده قوه ذایقه. یا حاسه سمع. حس شنونده قوه سامعه. یا حاسه شم. حس بوینده قوه شامه. یا حاسه لمس. حس بساونده قوه لامسه
لای لجن
حاس، قوۀ نفسانی که اشیای را درک می کند و به آثار و اشیای خارجی پی می برد، هر یک از حواس پنج گانه شامل شنوایی، بینایی، بویایی، چشایی و بساوایی
شن نرم که درشتی دانه هایش از چند میلی متر بیشتر نباشد
سنگ ریزه خردتر از شن، شن بسیار ریز ناآمیخته با خاک
رجز خوانی ارجوزه خوانی، (ادب) سرودن اشعار رزمی و حماسی
پهلوانی سرای رزمی سرای
شاعری که شعرهای حماسی می سراید