- حمار
- خر، دراز گوش
معنی حمار - جستجوی لغت در جدول جو
- حمار ((حِ))
- خر، جمع حمیر
- حمار
- خر، جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماده خر
گرمابه
باربر، بارکش، ترابر
بارو، دیوار، پرچین، مرزبندی
جمعیت
اشاره
حساب، شماره
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
زینهار، عهد، زنهار
ایما و اشاره
تعداد، جمعیت
نی زن آواز شتر مرغ نای زن نی نواز. بانگ شتر مرغ
میوه ها
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
زکابفروش، ماهی زکاب (مرکب)
سنگ تراش
کناره گوشه، چارچوب، چنبره
خردار دارنده خر، خر ماهی
آزاد مردی، آزاد شدن
ترسیدن، پرهیز کردن
سپند اسپند از گیاهان
دید زن، تخمین زننده، اندازه کننده، برآورد کننده
حشرات
چاه کن، مقنی
محاصره کردن، محصور کردن کسی یا سپاهی را
سرخک: سرخه از گیاهان جمع حمار خران دراز گوشان
مونث احمر. سرخ رنگ. توضیح در فارسی توجهی بتانیث آن نکنند گوهر حمرا لاله حمرا، سال سخت، شدت حرارت گرمای زیاد
لای لجن
کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن
باربر، بارکش کسی را بحمل کردن واداشتن، تحمیل، مجبور کردن بحمل چیزی کسی را بحمل کردن واداشتن، تحمیل، مجبور کردن بحمل چیزی