جدول جو
جدول جو

معنی حمات - جستجوی لغت در جدول جو

حمات
حامی ها، پشتیبان ها، حمایت کننده ها، اولاد حام بن نوح، جمع واژۀ حامی
تصویری از حمات
تصویر حمات
فرهنگ فارسی عمید
حمات(حُ)
جمع واژۀ حامی. رجوع به حماه و حامی شود
لغت نامه دهخدا
حمات(حَمْ ما)
جمع واژۀ حمّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمه شود
لغت نامه دهخدا
حمات
جمع حامی پشتیبانان نگهدارندگان نگهبانان
تصویری از حمات
تصویر حمات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ حَ)
جمع واژۀ زحمت. رجوع به زحمه و زحمت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
محماه. رجوع به محماه و احماء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حماقت
تصویر حماقت
بی عقلی، گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمایت
تصویر حمایت
پناه، پشتی، دستگیری، حفاظت، تقویت، یاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماه
تصویر حماه
لای لجن
فرهنگ لغت هوشیار
کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن
فرهنگ لغت هوشیار
باربر، بارکش کسی را بحمل کردن واداشتن، تحمیل، مجبور کردن بحمل چیزی کسی را بحمل کردن واداشتن، تحمیل، مجبور کردن بحمل چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماض
تصویر حماض
ترشه ترشک سرخک سرخمرز سرخپای از گیاهان ترشک، شبدر ترشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماق
تصویر حماق
جمع احمق، حماقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماطت
تصویر حماطت
سوزش گلو، انجیر کوهی، کاه مکا (ذرت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حملات
تصویر حملات
جمع حمله، تاخت ها تازها جمع حلمه تاختنها تاختها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمار
تصویر حمار
خر، دراز گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماد
تصویر حماد
ستایش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیات
تصویر حیات
عمر، زیست، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرت
تصویر حمرت
رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمات
تصویر حرمات
جمع حرمه، گرامش ها، آبروها، ناشکستنی ها جمع حرمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیات
تصویر حمیات
جمع حمی، تپ ها، جمع حمی تبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیت
تصویر حمیت
مروت، غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امات
تصویر امات
جمع ام، مادران، گوهران بن ها جمع ام مادران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتات
تصویر حتات
آوازها، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدات
تصویر حدات
زغن، جمع حدا حدا حد آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبات
تصویر حبات
جمع حبه، برزها تخمک ها جمع حبه
فرهنگ لغت هوشیار
انبوهی کردن، انبوهی ازدحام، آزردگی، بیماری تن و جان، زخم جراحت، درد سر تصدیع، آزار محنت رنج، هنگامه گیر و دار جمع زحمات. یا بهزار زحمت با مشقت و رنج بسیار. یا اسباب زحمت شدن، زحمت دادن، یا زحمت را کم کردن رفتن و بیشتر موجب مزاحمت نشدن، یا قبول زحمت کنید (فرمایید) (تعارفی است) زحمت بکشید لطفا: (قبول زحمت فرمایید این نامه را به نشانی این گیرنده برسانید)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رحمه، لم ها درسه ها مهربانی ها مهربانی کردن شفقت ورزیدن، بخشودن عفو کردن، مهربانی شفقت، بخشایش عفو. یا رحمت به در مورد تایید برتری و رجحان چیزی بر چیز دیگر گویند مثلا در مورد خربزه یا هندوانه بی مزه گویند: (رحمت به آب حمام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمات
تصویر تمات
فرانسوی گوجه فرنگی بکاه سر گوجه فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماقت
تصویر حماقت
سبک مغزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمال
تصویر حمال
باربر، بارکش، ترابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمام
تصویر حمام
گرمابه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمایت
تصویر حمایت
پشتیبانی، همیاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حملات
تصویر حملات
آفندها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیات
تصویر حیات
زندگی
فرهنگ واژه فارسی سره