جدول جو
جدول جو

معنی حلوابها - جستجوی لغت در جدول جو

حلوابها
(حَ بَ)
شیرینی. پول چایی:
دختر رزچند روزی شد که از ما گم شده است
رفته تا گیرد سر خود جملگی حاضر شوید
هر که آن تلخم دهد حلوابها جانش دهم
ور بود پوشیده و پنهان بدوزخ درشوید.
حافظ.
مگر سیری شبانروزی بیادم
بدرویشی دهد حلوا بهایی.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ بَ)
حلوب. (منتهی الارب) : ناقه حلوبه، شتر مادۀ دوشیدنی، حلوبۀ ابل، یکی از شتران یازیاده و همچنین است حلوبۀ غنم. ج، حلائب، حلب. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا