حلف. گیاه دوخ. (منتهی الارب). لوخ. گز. (غیاث). گیاهی است که کناره های آن تیز مانند کناره های شاخ درخت خرماست و در آب روید. (از اقرب الموارد). نوعی از بردی است که حصیر و امثال آن از او ترتیب میدهند. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی شود
حَلَف. گیاه دوخ. (منتهی الارب). لوخ. گز. (غیاث). گیاهی است که کناره های آن تیز مانند کناره های شاخ درخت خرماست و در آب روید. (از اقرب الموارد). نوعی از بردی است که حصیر و امثال آن از او ترتیب میدهند. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی شود
جمع واژۀ حلیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سوگندخوردگان. (غیاث) : عبادۀ صامت... را حلفاء بودند از جهودان... گفت: اگر فرمائی تا این جماعت که حلفاء منند... بیارم. (ابوالفتوح رازی). رجوع به حلیف شود
جَمعِ واژۀ حلیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سوگندخوردگان. (غیاث) : عبادۀ صامت... را حلفاء بودند از جهودان... گفت: اگر فرمائی تا این جماعت که حلفاء منند... بیارم. (ابوالفتوح رازی). رجوع به حلیف شود
شب ماه تمام. (منتهی الارب). شب بدر، بجهت بزرگی قمر در آن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، کنایه از ستودن به مبالغه و تعریف بسیار نمودن. (آنندراج). بی نهایت ستایش کردن. (ناظم الاطباء) : هیچ گه در عشق کوتاهی نکردم از وفا هرکه پرسید از قد جانان بلند انداختم. اشرف (از آنندراج)
شب ماه تمام. (منتهی الارب). شب بدر، بجهت بزرگی قمر در آن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، کنایه از ستودن به مبالغه و تعریف بسیار نمودن. (آنندراج). بی نهایت ستایش کردن. (ناظم الاطباء) : هیچ گه در عشق کوتاهی نکردم از وفا هرکه پرسید از قد جانان بلند انداختم. اشرف (از آنندراج)