- حلس (حِ)
حلس. پلاس. (دهار). گلیم سطبر که بر پشت شتر زیر برذعه نهند و در خانه زیر فرش های فاخره افکنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). نمدزین. (دستوراللغه). ج، احلاس، حلوس، حلسه، تیر چهارم قمار و آن چهار بخش دارد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، عهد و میثاق. (اقرب الموارد). پیمان. حلف، مهتر قوم. (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ مردم. (از اقرب الموارد) ، هوحلس بیته، یعنی نمیگذارد خانه را. (منتهی الارب) (آنندراج). خانه نشین. ج، احلاس: فکونوا احلاس بیوتکم. (تاریخ بیهقی ص 56) (آنندراج).
- ام حلس، ماده خر. (از منتهی الارب)
- ام حلس، ماده خر. (از منتهی الارب)
