جدول جو
جدول جو

معنی حلبتان - جستجوی لغت در جدول جو

حلبتان
(حَ بَ)
بامداد و شام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حلبتان
بام و شام که شیر دوشی انجام می شود
تصویری از حلبتان
تصویر حلبتان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلستان
تصویر دلستان
(دخترانه)
دلربا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
گاز آنبر، انبری که با آن دندان می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
غلتبان، غلتک، دیوث، زن به مزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلتبان
تصویر غلتبان
غلتک
دیوث، زن به مزد
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ لَ بَ)
دو قبیله از عرب یعنی ثعلبه بن جدعاء و ثعلبه بن رومان
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ قَ)
تثنیۀ حدقه در حالت رفعی. رجوع به حدقه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ قَ)
دو قبیلۀ تیم و سعد پسران قیس بن ثعلبه بن حکابه از دختر نعمان
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تثنیۀ حیره. حیره و کوفه. (منتهی الارب). تثنیۀ حیره و کوفه، با تغلیب. زیرا پایتخت ملوک عرب بوده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
ماده شتران شیردار. (منتهی الارب). اشتر بشیر. (مهذب الاسماء).
- ناقه حلبانه رکبانه، شتر شیری و سواری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ لِ)
حلباب (گیاه پیچک) . (منتهی الارب). رجوع به لبلاب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بقله الحمقاء البریه نوعی گیاه است به نام فرفخ و محرف این کلمه جلبیثاست. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(چُ لَ)
در ترکی، دشت بی آب. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ مَ)
حس بویها بدان دو فزونی است که چون دو سر پستان از پیش دماغ بیرون آمده است و طبیبان او را حلمتان گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به حلمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ بَ)
دوتنکی سرین که مشرفند بر تهیگاه یا دو استخوان بالای زهار که مشرفند بر شکم از چپ و راست. دو تیزی ورک که مشرف است بر خاصره یا دو استخوان بالای عانه که مشرف بر مراق بطن است از راست و چپ، دو استخوان سرین اسب که مشرفند برشکم وی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُلْ لَ)
گیاهی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و آن مانند ماش است. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
فرفخ پرپه پر پهن از گیاهان فرفخ. توضیح محرف این کلمه (چلبیثا) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلبلاب
تصویر حلبلاب
پیچک از گیاهان پاپیتال فرفیون
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلستان
تصویر دلستان
دلربا، رباینده دل، دلبر، دلبند، معشوق، زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلتبان
تصویر کلتبان
بی حمیت دیوث زن جلب
فرهنگ لغت هوشیار
کلبتین: سلاح و کارد و کمند و سوهان و قلبتین وا نبرو آنچه شبروان را بکار باید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
نادرست نویسی غلتبان کلتبان جافکش کاکش، غرچه
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی بشکل استوانه قریب نیم گز که آن را بر سطح بام غلتانند غلتک، بی حمیت دیوث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلستان
تصویر جلستان
پارسی تازی گشته گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
آن دو مونث که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیغه تثنیه مونث (اسم موصول) در حالت رفعی واللتین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التبان
تصویر التبان
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
((غَ لْ تَ))
سنگی به شکل استوانه که آن را روی بام های کاهگلی می غلتاندند تا کاهگل سفت شود، مردی که آلت دست زنش باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلتبان
تصویر کلتبان
((کَ تَ))
دیوث، بی غیرت، قلتبان، قواد، قرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
((کَ بَ تِ))
ابزاری انبرک مانند که با آن در سابق دندان می کشیدند، انبر آهنگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
((قَ))
دیوث، بی غیرت، قواد، قرت، کلتبان
فرهنگ فارسی معین