- حقین
- بازداشته، محبوس
معنی حقین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کهتر، کوچک، پست، فرومایه
باور، بی گمانی
نامه نبشته، شهروا (پول رائج)
اندوهگین، غمناک، افسرده، مهموم، مغموم
صاحب جمال و نیکو، خوب (نام امام سوم شیعیان)
سزاوار، لایق، درخور
کوچک، محقر، اندک
ناله و زاری، بانگ کردن
محکم، استوار
آراسته شدن
اندک
غمگین، اندوهگین، اندوهناک، غمناک
کوچک، صغیر، ضعیف، ذلیل، خوار، زبون
بانگ کردن از شادی یا غم، مهر و شفقت و اشتیاق، ناله، زاری
علم و اطلاع که پس از بررسی و استدلال و برطرف شدن شک و گمان حاصل شود، امری که واضح و ثابت شده باشد، بی شک و شبهه، بی گمان، در تصوف ایمان قلبی به عوالم غیب بدون هیچ شک و تردیدی
یقین داشتن: به راستی و درستی دانستن، مطمئن بودن
یقین دانستن: مطمئن بودن
یقین کردن: باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
به یقین: یقیناً
یقین داشتن: به راستی و درستی دانستن، مطمئن بودن
یقین دانستن: مطمئن بودن
یقین کردن: باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
به یقین: یقیناً
هر چیز ثابت و واضح و دانسته شده و اطمینان قلب باینکه چیزی که تعلق دارد موافق واقع میباشد
استوار، محکم، مرصوص، بادوام، مدغم، متأکّد، مستحکم، ستوار، درواخ
Menial
низкий
untergeordnet
принижений
podły
微不足道的
servil