جدول جو
جدول جو

معنی حقیرشدن - جستجوی لغت در جدول جو

حقیرشدن
(وَ دَ)
کوچک و خرد و محقر گردیدن. مهانت. خوار شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ دَ)
پیروز شدن. ظفر یافتن. غلبه کردن. مظفر شدن. مسلط شدن. فایق شدن. تسلط یافتن. غالب آمدن. فاتح آمدن. فیروز گشتن:
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شود چیر اگر سستی آری به جنگ.
اسدی.
گر شودچیر و تاج بردارد
وز ولایت خراج بردارد.
نظامی.
چو روزی چند بر وی رنج شد چیر
تن از جان سیر شد جان از جهان سیر.
نظامی.
به آخر چون شود دیوانگی چیر
گریزد مرد ازو چون آهو از شیر.
نظامی.
- بر کسی یا چیزی چیر شدن، بر کسی یا چیزی مسلط شدن. فایق آمدن بر کسی یا چیزی:
چو بر هوش میخواره می چیر شد
سران را سر از خرمی سیر شد.
اسدی.
طغانشاه سخن بر ملک شد چیر
قراخان قلم را داد شمشیر.
نظامی.
گوزن ماده میکوشید باشیر
برو هم شیر نر شد عاقبت چیر.
نظامی.
چو بر عقل دانا شود عشق چیر
همان پنجۀ آهنین است و شیر.
سعدی (بوستان).
- دست چیر شدن، توانا شدن. مسلط آمدن:
توان گفت بد با زبان دلیر
زبان چیره گردد چو شد دست چیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حقیر شدن
تصویر حقیر شدن
کوچک شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر پیری بیند که جوان شد، دلیل که در عز و بزرگی او نقصان باشد و در دنیا مغرور شود. اگر جوانی یا کودکی بیند که پیرشد، دلیل که عز و بزرگی یابد و به کار آخرت مشغول شود. محمد بن سیرین
اگر کسی به خواب دیدپیر شده و محاسن او سفید گشته، دلیل که عز و شرف یابد. اگر پیری مجهول بیند که خرم و شادمان است، دلیل که از دوستی مرادهای او برآید و از غم برهد. اگر پیری معروف را بیند که خرم و شاد است، دلیل که از او چیزی بدو رسد. اگر او را غمگین دید، دلیلش به خلاف این است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب