از کلمه حق عربی و آب فارسی، سهم مشروع و مقرر دهی یا مزرعه ای یا باغی یا خانه ای یا کسی از آب رود یا چشمه یا قنات در ساعات و به اندازۀ معلوم، بهای آب. آب بها. (یادداشت مرحوم دهخدا)
از کلمه حق عربی و آب فارسی، سهم مشروع و مقرر دهی یا مزرعه ای یا باغی یا خانه ای یا کسی از آب رود یا چشمه یا قنات در ساعات و به اندازۀ معلوم، بهای آب. آب بها. (یادداشت مرحوم دهخدا)
یکی از مغنیات مشهور عرب. وی محبوبۀ یزید بن عبدالملک خلیفۀ اموی بود. اسم وی عالیه است و حبابه را با جاریۀ دیگر یزید بن عبدالملک که مسماه به سلامه است و هر دو طرف توجه خلیفه بودند قینتی یزید مینامیدند و تعلق خاطر خلیفه به حبابه بدان حد بود که بیشتر اوقات خویش را بنظارۀ جمال و شنیدن آوازهای او میگذرانید و امور حکومت و خلافت را مهمل میگذاشت و در آخر روزی در حین تغنی دانۀ ناری بر شش او جسته به خبه بمرد و مرگ او در خلیفه بدان حد گران آمد که بیش از هفت روز تحمل فراق وی نتوانست و بروز هفتم مرگ حبابه وفات کرد. رجوع به عقدالفریدج 4 ص 230 و ج 5 ص 205 و 207 و ج 7 ص 67 و البیان والتبیین ج 2 ص 101 و 102 و عیون الاخبار ج 2 ص 249 و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 5 ص 31 شود
یکی از مغنیات مشهور عرب. وی محبوبۀ یزید بن عبدالملک خلیفۀ اموی بود. اسم وی عالیه است و حبابه را با جاریۀ دیگر یزید بن عبدالملک که مسماه به سلامه است و هر دو طرف توجه خلیفه بودند قینتی یزید مینامیدند و تعلق خاطر خلیفه به حبابه بدان حد بود که بیشتر اوقات خویش را بنظارۀ جمال و شنیدن آوازهای او میگذرانید و امور حکومت و خلافت را مهمل میگذاشت و در آخر روزی در حین تغنی دانۀ ناری بر شُش او جسته به خبه بمرد و مرگ او در خلیفه بدان حد گران آمد که بیش از هفت روز تحمل فراق وی نتوانست و بروز هفتم مرگ حبابه وفات کرد. رجوع به عقدالفریدج 4 ص 230 و ج 5 ص 205 و 207 و ج 7 ص 67 و البیان والتبیین ج 2 ص 101 و 102 و عیون الاخبار ج 2 ص 249 و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 5 ص 31 شود
دهی از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر در چهل وپنجهزارگزی شمال خاوری هندیجان و یک هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد. دشت، گرمسیر مالاریائی. سکنه 155 تن شیعه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. کار مردم کشت، حشم داری. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طائفۀ کعب. این آبادی از دو محل تشکیل شده بنام حبابۀ یک و دو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر در چهل وپنجهزارگزی شمال خاوری هندیجان و یک هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد. دشت، گرمسیر مالاریائی. سکنه 155 تن شیعه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. کار مردم کشت، حشم داری. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طائفۀ کعب. این آبادی از دو محل تشکیل شده بنام حبابۀ یک و دو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ظرفی است شبیه به خرجین که رفاده و مزاده نیز نامندش. آنرا بر پشت بندند یا بر زین افکنند. رفاده در دنبالۀ قتب و باردان. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، حقائب. (منتهی الارب). جامه دان. (دهار). باردان. توشه دان. حکبه: و از این ناحیت (گوزگانان) اسبان بسیار خیزد و نمد و حقیبه و تنگ اسپ. (حدود العالم). وزیر او که جهینۀ اخبار و حقیبۀ اسرار بود نگرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344). یک کس را آماده کند و نهاد او را حقیبۀ انواع تسلط واقتحام و شطط و انتقام گرداند. (جهانگشای جوینی)
ظرفی است شبیه به خرجین که رفاده و مزاده نیز نامندش. آنرا بر پشت بندند یا بر زین افکنند. رفاده در دنبالۀ قتب و باردان. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، حقائب. (منتهی الارب). جامه دان. (دهار). باردان. توشه دان. حکبه: و از این ناحیت (گوزگانان) اسبان بسیار خیزد و نمد و حقیبه و تنگ اسپ. (حدود العالم). وزیر او که جهینۀ اخبار و حقیبۀ اسرار بود نگرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344). یک کس را آماده کند و نهاد او را حقیبۀ انواع تسلط واقتحام و شطط و انتقام گرداند. (جهانگشای جوینی)
ابن نعیم بن عمرو بن مالک بن ضیب ضبابی. در سال تبوک اسلام آورد. یکی از نوادگانش از پدرانش از او روایت دارد که ’لاخطه لاحد علی احد فی دارالعرب الا علی نخل ثابت او عین جاریه او بئر معموره...’ و حدیث دیگر نیز دارد. (الاصابه قسم 1 ج 2 ص 6) (قاموس الاعلام ترکی) سلمی، مکنی به ابوقطن. یحیی بن سعید در مغازی از او یادکرده است که در وفد بنی سلیم بود و شعری از عباس بن مرداس درباره او آورده است. (الاصابه قسم 1 ج 2 ص 6)
ابن نعیم بن عمرو بن مالک بن ضیب ضبابی. در سال تبوک اسلام آورد. یکی از نوادگانش از پدرانش از او روایت دارد که ’لاخطه لاحد علی احد فی دارالعرب الا علی نخل ثابت او عین جاریه او بئر معموره...’ و حدیث دیگر نیز دارد. (الاصابه قسم 1 ج 2 ص 6) (قاموس الاعلام ترکی) سلمی، مکنی به ابوقطن. یحیی بن سعید در مغازی از او یادکرده است که در وفد بنی سلیم بود و شعری از عباس بن مرداس درباره او آورده است. (الاصابه قسم 1 ج 2 ص 6)
مصدر به معانی رقبه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انتظارکردن و چشم داشتن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نگهبانی کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). رجوع به رقبه شود، رسن در گردن کسی انداختن. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
مصدر به معانی رِقبَه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انتظارکردن و چشم داشتن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نگهبانی کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). رجوع به رقبه شود، رسن در گردن کسی انداختن. (ناظم الاطباء) (آنندراج)