جدول جو
جدول جو

معنی حقائق - جستجوی لغت در جدول جو

حقائق
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حقیقت. رجوع به حقایق و حقیقت شود
لغت نامه دهخدا
حقائق
حقیقت، راستی ها
تصویری از حقائق
تصویر حقائق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حدائق
تصویر حدائق
حدیقه ها، باغ ها، بوستان ها، جمع واژۀ حدیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقایق
تصویر حقایق
حقیقت، حقایق اسما مثلاً اسمای الهی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ءِ)
جج حقف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
نام کنیزکی است و او بر کف خویش بحناء نگاشته بود:
لیس حسن الخضاب زین کفی
حسن کفی زین ٌ لکل ّ خضاب
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عقیق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیق شود
لغت نامه دهخدا
(دَ ءِ)
جمع واژۀ دقیقه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). دقایق. رجوع به دقایق و دقیقه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حقیقت. (از اقرب الموارد). حقیقتها. درستی ها. راستی ها، جمع واژۀ حقق و حقق جمع است حق ّ را. پس حقایق جمعالجمع حق است. (منتهی الارب) ، در عبارت ذیل ظاهراً حقایق را جمع حق ّالجحر فی الارض آورده است: از تیغ مردان حقایق زمین رنگ شقایق گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی).
- حقایق الاسماء، هی تعینات الذات و نسبها. الا انها صفات تمیز بها انسان بعضها عن بعض. (کشاف اصطلاحات الفنون از تعریفات). رجوع به تعریفات جرجانی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حقیبه. رجوع به حقیبه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حقیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حقیله. (اقرب الموارد). رجوع به حقیله شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حدیقه. (دهار). (ترجمان عادل منسوب به جرجانی). باغهای پردرخت که گرد آنها دیوار باشد. (غیاث اللغات). بستانها که دیوار دارد. (دهار) : در حدائق جد وهزل و حقایق فضایل و فضل ریان گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 281). این رسالۀ که لمعه ای است از بوارق بیان و حدائق بنان او ایراد کرده میشود. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 234)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
حدائق معلقۀ بابل یا حدائق معلقۀ سمیرامیس در بابل قدیم. یکی از عجائب هفتگانه جهان است: و حدائق معلقه هفت باغ یکی از بر دیگر منسوب به بابلیان در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هریک بهشت را بحقیقت از نزاهت وخوشی چشم و چراغ است. (ترجمه محاسن اصفهان آوی).
- حدائق معلقۀ بابل، دسته ای از نقاض است که بشکل تل های مربع میباشد و تقریباً وسط تودۀ عظیم تپه هائی که از شمال بجنوب قرار دارند، طول ساحل شرقی فرات را فرا گرفته است. این خرابه ها
از آن شهر باستانی بابل است و قصر بیرس نمرود در همین محل واقع است. حدائق معلقه مشهور متصل بقصر شاهی بوده است حدائق مزبور منسوب به نبوکدنصر (بخت نصر) دوم (604-562 قبل از میلاد) است. و گویند وی باغهارا برای زن خود سمیرامیس برتپه های مصنوع که بهیأت تپه های طبیعی مینمود بساخت از آنرو که منشاء سمیرامس کشوری کوهستانی بود. این باغها از جملۀ عجائب سبعۀ عالم محسوب میگردید و دارای سطحه هائی بود که بستون تکیه داشت و روی آن، با هزینۀ بسیار درختان بلندنایاب باغها را جا داده بودند بقول هرودتس باغهای معلق، مربع شکل بود و بواسطۀ طاقها تخمیناً به اندازۀ 75 گام از سطح زمین ارتفاع داشت. طول هریک از جوانب آنها 400 گام بود و درسطوح آنها همه نوع درختان بزرگ و گیاهان خوش منظر کاشته بودند و بعض درختان آن تناور گردیده قطرشان به دوازده گام می رسد یکی از چیزهای شایان توجه خرابه های بابل، درختی کهن سال است که در صد قدمی مغرب محلی که مجسمۀ شیر را یافته اند دیده شده. این درخت که کپل تصویر آنرا منتشر کرده، گویند یکی از بقایای درختان حدائق معلقه است و آن بعقیدۀ اینورت از انواع اثل (شوره گز) میباشد. (شمارۀ هفت از دکتر معین ص 19) و رجوع به عجائب سبعه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
شقایق. جمع واژۀ شقیقه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شقیقه، به معنی میان دوکوه. (آنندراج). و رجوع به شقیقه شود، نوعی از لاله، و این مفرد و جمع یکسان آید. (آنندراج) (از بحر الجواهر) (از صراح اللغه) (غیاث) (ناظم الاطباء). مترجمان اروپائی و شعرای شرقی آنرا به ’آنمون’ ترجمه کرده اند شاید بسبب شباهت صوتی دو کلمه، این تصور خطاست، زیرا شقایق ’کوکلیکوت’ است و متعلق به خانوادۀ کوکناریان است، در صورتی که آنمون متعلق به خانواده آلاله ها میباشد. قزوینی در عجایب المخلوقات میگوید که: شقایق النعمان نامی است که پادشاه حیره ’نعمان بن المنذر’ بدین گل که به فارسی گل لاله نامیده میشود داده... شلیمر در فرهنگ ترمینولژی (چ تهران 1874 میلادی) گوید که کوکلیکوت شقایق نامیده میشود و آنرا بسبب اختصاصات مسکن خود در زمرۀ کوکنارها محسوب دارند. (کازیمیرسکی، دیوان منوچهری ص 312) (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شقایق شود، گاهی مجازاً به معنی مطلق گلها آید. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حزیقه
لغت نامه دهخدا
(یَ ءِ)
جمع واژۀ یقق. بیض یقائق، سپیدهایی نیک سپید. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به یقق شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حقه، حقاق العرفط، نهال های درخت عرفط. (منتهی الارب) ، خصام، نزق الحقاق،خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَقْ قا)
حقه گر. آنکه حقه سازد. ج، حقاقین، حقاقون. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خصومت. خصومت کردن. دعوی حق خود کردن. محاقه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
رقایق. رجوع به رقایق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حقاق
تصویر حقاق
مخاصمه و مرافعه کاری
فرهنگ لغت هوشیار
مرتبه احدیث جامع بجمیع حقایق که (حضرت جمع) و (حضرت وجود) نامیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
آلالک آردم زریون که لبه پرداز هایش سرخ و در میان خجک های تیره دارد آذرنگ گیاهی است یکساله به ارتفاع 30 تا 60 سانتیمتر از تیره خشخاش که غالبا در مزارع و کشت زارها می روید. گلش منفرد و بزرگ و زیبا برنگ قرمز و شامل دو کاسبرگ است که مانند خشخاش زود می افتند. تعداد گلبرگها 4 و تعداد پرچمها زیاد است و به علاوه در قاعده گلبرگهای آن غالبا لکه های سیاهرنگ دیده می شود. قسمت مورد استفاده این گیاه در گلبرگهای آن است که پس از جمع آوری به سرعت خشک شود تا خراب نگردد و به رنگ تیره در نیاید و آن را در تداوی یه کار برند خشخاش بری خشخاش منثور خشخاش بستانی. یا شقایق ارمنستانی. از گونه های شقایق نعمانی است. یا شقایق پیچ. گیاهی است بالا رونده از تیره آلاله ها که دارای برگهای متقابل است. شیره برگهایش پوست بدن را ملتهب و قرمز می کند از این رو گدایان از آن استفاده و بدن خود را بمنظور جلب ترحم زخم می کنند. ماده های از انساج این گیاه استخراج شده بنام کلماتین موسوم است. سابقا از گیاه مذکور در تداوی سرطان استفاده می کردند شراج ملعه قلیماتس قلماتس کلماتیس ظیان یاسمن البر یاسمن بری یاس سفید. یا شقایق نعمان. شقایق نعمانی. توضیح مترجمان اروپایی شعرای شرقی آن را} انمون {ترجمه کرده اند شاید به سبب شباهت صوتی این دو کلمه. این تصور خطاست زیرا شقایق} کاکوئلیکوت {است و متعلق به کوکناریان است در صورتی که} انمون {متعلق به خانواده آلاله ها میباشد. قزوینی در عجائبالمخلوقات میگوید که شقایق النعمان نامی است که پادشاه حیره نعمان بن المنذر بدین گل که به فارسی گل لاله نامیده می شود داده. از سوی دیگر فرهنگ نویسان فارسی تحت لاله نویسند: لاله هر گل خود روی و خصوصا گل نعمان داغدار که چند نوع است: کوهی و صحرایی و دلسوخته و شقایق و ختایی و خودروی بالوان مختلفه. دکتر شلمیر در فرهنگ خود گوید که} کاکوئلیکوت {شقایق نامیده میشود و آنرا بسبب اختصاصات مسکن خود در زمره کوکنارها محسوب میدارند. یا شقایق نعمانی. گیاهی است علفی و پایا به ارتفاع 10 تا 40 سانتیمتر از تیره آلاله ها که در چمنزارها در غالب نقاط بحرالعلومی و آسیای صغیر و آسیای غربی و مرکزی می روید. برگهایش دارای بریدگی های بسیار و گلش منفرد زیبا برنگ بنفش یا مایل به قرمز است. ساقه و برگ و دمگل و همچنین سطح خارجی پوشش گل آن از تارهای ظریف و نازک و فراوان پوشیده می باشد، قسمت مورد استفاده این گیاه برگ و گلهای تازه آنست. در شقایق نعمانی ماده ای به نام آنمونین موجود است که سمی است. از مواد مستخرج از شقایق نعمانی و همچنین انساج خود گیاه به عنوان قاعده آور و مسکن دردهای رحمی و سیاه سرفه و تنگی نفس و تعدیل کننده تحریکات عصبی استفاده می کنند شقایق النعمان لاله حمرا لاله سرخ گلنجیک چیچکی الشقار الشقاری هوایه شقشی النعمان سکبه حمرا انامونی. توضیح این گیاه با شقایق نباید اشتباه شود زیرا از دو تیره جداگانه اند و با هم هیچ نسبتی ندارند. یا شقایق نعمانی وحشی. یکی از گونه های شقایق نعمانی است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حقیقت. حقیقتها، ذاتیات واقعیات. یا حقایق ابداعی (ابداعیه)، عقول مجرد و نفوس. یا حقایق ازلی (ازلیه)، مثل افلاطونی (آرا اهل مدینه الفاضله قدمه 11) یا حقایق اسما. اسما الهی. یا حقایق اشیا. ذاتیات و فصول آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدائق
تصویر حدائق
باغهای پر درخت که گرد آنها دیوار باشد، بستانها که دیوار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقائق
تصویر رقائق
جمع رقیقه، کشتاویده ها، رازها جمع رقیقه نازکها، نازکیها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دقیقه، خرد ه ها خرده های باریک، دم ها جمع دقیقه. نکات باریک خرده ها: دقایق نظری و علمی، یک شصتم های ساعت دقیقه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم حقائق
تصویر علم حقائق
دانش آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقایق
تصویر حقایق
((حَ یِ))
جمع حقیقت، نصیب، بهره
فرهنگ فارسی معین
حقیقت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد