جدول جو
جدول جو

معنی حظوبه - جستجوی لغت در جدول جو

حظوبه
(تَ)
فربه شدن. رجوع به حظوب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ بَ)
حلوب. (منتهی الارب) : ناقه حلوبه، شتر مادۀ دوشیدنی، حلوبۀ ابل، یکی از شتران یازیاده و همچنین است حلوبۀ غنم. ج، حلائب، حلب. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بو بَ)
لقب جد ابونصر حسن بن محمد بن ابراهیم بن احمد بن علی یونارتی اصفهانی است که در 529 هجری قمری درگذشت. ابن نقطه نسب او را از خط خود وی نقل کرده است. (تاج العروس)
لقب اسماعیل بن اسحاق رازی است. و ذهبی گفته است: لقب اسحاق بن اسماعیل رازی باشد. (تاج العروس) 0

لقب جد ابومحمد عبدالله بن زکریای نیشابوری است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
دستۀ هیزم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ظَ)
جمع واژۀ حظّ. رجوع به حظ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیز دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ صَرْ رُ)
سخت بزه کردن کمان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) ، پر کردن مشک را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مادر. (ناظم الاطباء) ، قرابت از سوی مادر. (اقرب الموارد) ، زوجه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : ان لی حوبه اعولها، ای ضففه و عیالا. (اقرب الموارد) ، سریت، شدت. (ناظم الاطباء) ، وسط خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حیوان باری. (ناظم الاطباء) ، مرد ضعیف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی که نه خیر دارد و نه شر: انما فلان حوبه، ای لیس عنده خیر و لاشر، وسط خانه. (ناظم الاطباء) ، بزه و گناه. (اقرب الموارد). ج، حوب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حوبه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ / حِ وَ)
مرتبه، بهرۀ رزق. حظه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بهره مند شدن. بهره مند شدن و دولتی شدن، ظفر یافتن بر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) فربه و پرشکم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ ظُبْ بَ)
تأنیث حظب ّ، مرد درشت و سطبر و بخیل و تنگخوی و گول. (منتهی الارب). رجوع به حظب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ظِ بَ)
تأنیث حظب. (منتهی الارب). رجوع به حظب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حطوبه
تصویر حطوبه
بسته هیزم
فرهنگ لغت هوشیار