جدول جو
جدول جو

معنی حطینی - جستجوی لغت در جدول جو

حطینی(حِطْ طی نی ی)
نوعی ماهی که از دریاچۀ نزدیک حطین مصر صید کنند
لغت نامه دهخدا
حطینی(حِطْ طی)
منسوب به حطین قریۀ میان ارسوف و قیساریه بشام. (الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسینی
تصویر حسینی
گوشه ای در دستگاه های شور و نوا، زیرکش
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
نسبت به حسین که بطنی از طی باشند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حِطْ طی)
قریه ای است میان ارسوف و قیساریه بشام و قبر شعیب بدانجاست. قریه ای بین طبریه و عکا و از آنجا تا طبریه دو فرسنگ است و صلاح الدین ایوبی را با صلیبیون در این جا جنگی بزرگ روی داد و فتحی عظیم نصیب وی گردید. و بنزدیکی آن قریۀ کوچکی است بنام خباریه و گویند قبر شعیب بدین قریه است، و نیز نام جائی است میان فرما و بلبیس بمصر و بدانجا دریاچه ای است که ماهی معروف به حطینی را از آن دریاچه صید کنند
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لطین. لاطینی. رجوع به لاطین و لاطن و لاتین شود، از مردم لاطین: و هو ’بلوطی’ اسم لطینی. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(رُ طَ نا)
یا رطینا یا رطّینی ̍ سخن، و گفته اند سخن نامفهوم. گویند: مارطیناک هذه، ای ’ماکلامک’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُطْ طَ نا)
رطینی ̍. رطینا. (از اقرب الموارد). رجوع به رطینا و رطینی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(حُ ضَ)
ابوطیب عبدالغفار بن عبدالله ابن السری الحضینی واسطی است. وی از علمای نحو و لغت و شعر است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حِطْ طی طی ی)
حطه. رجوع به حطه شود، مرد ریز و خرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
ابوالعباس. او را عبدالله وزیرمتوکل بزمان خلافت متوکل به کاتبی منتصر تعیین کرد وسپس وی با عبدالله در امر کشتن متوکل و برداشتن منتصربخلافت همدست شد. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 138 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
نسبت به حصین. و علی بن محمد حصینی بدین نسبت معروف است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
تیره ای از ایل بلوچ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
منسوب به حسین بن علی (سمعانی) سید حسینی، که از اولاد حسین بن علی (ع) باشد. سادات حسینی. همچون سادات حسنی، کنایت از آدم ساده و بی تکلف: راسته حسینی بی قید و شرط، یکی از اقسام انگور. (مجموعۀ مترادفات ص 51) ، ظرفی است که آن را از (چرم) بلغار و گاهی از چرم هم دوزند. (برهان قاطع). نوعی ظرف سفالین لعاب دار، یکی از دوازده مقام موسیقی. قسمی آواز. یکی از دو فرع مقامۀ اصفهان. نام پردۀ سرود. (شرفنامۀ منیری) (برهان). که آن را در آخر شب نوازند. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و مغنیان هموم این قول را در پردۀ احزان حسینی بر آهنگ تیزی مخالف راست کرده که... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است از دهستان چهارایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 17500گزی شمال خاوری قره آقاج و 21هزارگزی جنوب شوشۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل مالاریایی. دارای 286 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بزرک. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: جاجیم بافی است. راه مالرو است و در دو محل به فاصله یک هزارگز بنا شده که به نام حسینی بالا وپائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُبْ بی نی)
ابومنصور عبداﷲ بن الحسن بن ابی الحسن الحبینی المروزی. از ابواحمدعبدالرحمان احمد بن محمد بن اسحاق الشیرنخشیری (البشر نخشری) . (سمعانی). و جز وی روایت دارد. و ابوالقاسم هبهاﷲ بن عبدالوارث شیرازی (السواری) . (سمعانی). حافظ از وی روایت کند. (معجم البلدان) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُبْ بی نی)
منسوب به سکۀ حبین. رجوع به حبین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اطینا. رجوع به اطینا و آتن شود
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
منسوب بفروشندۀگل شور که مردم آن را میخورند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
لاتینی تازی گشته لاتینی لتینی زبان فرنگی منسوب به لطین لاتینی از مردم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
یازدهمین دوره از ادوار دوازده گانه ملایم موسیقی ایرانی که معرف یک دستگاه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطینی
تصویر رطینی
سخن پارسی، سخن پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار