لقب جد ابونصر حسن بن محمد بن ابراهیم بن احمد بن علی یونارتی اصفهانی است که در 529 هجری قمری درگذشت. ابن نقطه نسب او را از خط خود وی نقل کرده است. (تاج العروس) لقب اسماعیل بن اسحاق رازی است. و ذهبی گفته است: لقب اسحاق بن اسماعیل رازی باشد. (تاج العروس) 0
لقب جد ابومحمد عبدالله بن زکریای نیشابوری است. (تاج العروس)
لقب جد ابونصر حسن بن محمد بن ابراهیم بن احمد بن علی یونارتی اصفهانی است که در 529 هجری قمری درگذشت. ابن نقطه نسب او را از خط خود وی نقل کرده است. (تاج العروس) لقب اسماعیل بن اسحاق رازی است. و ذهبی گفته است: لقب اسحاق بن اسماعیل رازی باشد. (تاج العروس) 0
لقب جد ابومحمد عبدالله بن زکریای نیشابوری است. (تاج العروس)
رطوبه. رطوبت. تر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغۀ زوزنی) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). تر شدن. مقابل خشک شدن. (از اقرب الموارد). تری. (دهار) ، تر و تازه گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به رطوبت شود
رطوبه. رطوبت. تر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغۀ زوزنی) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). تر شدن. مقابل خشک شدن. (از اقرب الموارد). تری. (دهار) ، تر و تازه گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به رطوبت شود
مادر. (ناظم الاطباء) ، قرابت از سوی مادر. (اقرب الموارد) ، زوجه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : ان لی حوبه اعولها، ای ضففه و عیالا. (اقرب الموارد) ، سریت، شدت. (ناظم الاطباء) ، وسط خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حیوان باری. (ناظم الاطباء) ، مرد ضعیف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی که نه خیر دارد و نه شر: انما فلان حوبه، ای لیس عنده خیر و لاشر، وسط خانه. (ناظم الاطباء) ، بزه و گناه. (اقرب الموارد). ج، حوب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حوبه شود
مادر. (ناظم الاطباء) ، قرابت از سوی مادر. (اقرب الموارد) ، زوجه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : ان لی حوبه اعولها، ای ضففه و عیالا. (اقرب الموارد) ، سریت، شدت. (ناظم الاطباء) ، وسط خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حیوان باری. (ناظم الاطباء) ، مرد ضعیف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی که نه خیر دارد و نه شر: انما فلان حوبه، اَی لیس عنده خیر و لاشر، وسط خانه. (ناظم الاطباء) ، بزه و گناه. (اقرب الموارد). ج، حُوَب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حَوبَه شود
کلمه ای است ماخوذ از لغت توپو اسپانیایی که در آن زبان تنها بمعنی موش کور است اما در عربی که آن را با ’ب’ نوشته اند بمعنی مطلق موش است. رجوع به دزی ج 2 ص 65 شود
کلمه ای است ماخوذ از لغت توپو اسپانیایی که در آن زبان تنها بمعنی موش کور است اما در عربی که آن را با ’ب’ نوشته اند بمعنی مطلق موش است. رجوع به دزی ج 2 ص 65 شود