جدول جو
جدول جو

معنی حطاط - جستجوی لغت در جدول جو

حطاط
(حَ)
دمیدگیهای روی و سرنره که ریم دهد و قرحه نکند. (از منتهی الارب). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: دانه ای است که در صورت آدمی بیرون آید. (از بحر الجواهر). بثره که بر روی پیدا آید، کفک شیر. (منتهی الارب) ، حطاط الکمره، کرانه های آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حطاط
(تَ)
تیز رفتن شتر به کشیدن مهار سوی نشیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حطاط
(حَ)
بوی بد، رجل حطاط، مرد ریزه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حطاط
بوی بد
تصویری از حطاط
تصویر حطاط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیاط
تصویر حیاط
صحن خانه، زمین جلو ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حطام
تصویر حطام
ریزه و شکستۀ چیزی، پاره و شکسته از یک چیز خشک، خرده و ریزۀ گیاه که زیر پا می ریزد، کنایه از مال دنیا
فرهنگ فارسی عمید
(حَ طَ)
مرد خرد و ریزه، دختر خردسال، هر چیز که خرد دانند آنرا، یکی حطاط. یعنی یکی از دمیدگیهای روی و سر نره که ریم دهد و قرحه نکند. (منتهی الارب). یکی بثره و دانه از دمیدگیهای روی. برجستگی روی. (مهذب الاسماء). بردمیدگی روی
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ گُ)
دمیدگی آوردن روی یا فربه شدن و تهبج کردن: احطّ وجهه. (منتهی الارب) ، فضل و منت نهادن، تحظیه. بهره مند کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از شطاط
تصویر شطاط
راست بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطاط
تصویر لطاط
جمع لط، خوبرویان گردن بند های کبست
فرهنگ لغت هوشیار
خراشگر خراشکار (خراط) نمونه، مرغولگی، کوه کنار، جمع قط، مردان کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطاط
تصویر غطاط
مرغ سنگخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطاط
تصویر عطاط
تهمتن، شیر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوش نویس و کسی که خوش می نویسد، استاد خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
محوطه و هر جای که دیوار بست و سرای و خانه و صحن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطاب
تصویر حطاب
هرس کردن هیزم فروش هیمه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطام
تصویر حطام
شیر، اسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناط
تصویر حناط
کسی که جسد میت را حنوط کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطاط
تصویر رطاط
جمع رطیط، فریادها، گولان، گولی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
((حَ))
صحن خانه، زمین برابر ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حطام
تصویر حطام
((حُ))
ریزه گیاه خشک، پاره و شکسته از چیزی خشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حناط
تصویر حناط
((حَ نّ))
آن که جسد مرده را حنوط کند، گندم فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوشنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
سرا، میان سرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
Calligraphist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calligraphe
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
каллиграф
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
Kalligraph
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
каліграф
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
kaligraf
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
书法家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calígrafo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calligrafo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calígrafo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calligraaf
دیکشنری فارسی به هلندی