جدول جو
جدول جو

معنی حطائط - جستجوی لغت در جدول جو

حطائط
(حُ ءِ)
مرد ریزه. (از منتهی الارب) (آنندراج). مردم خرد. (مهذب الاسماء) ، مرد ریزۀ کوتاه. (منتهی الارب) (از آنندراج). انسان صغیر قصیر. (از اقرب الموارد) ، مورچۀ سرخ. (منتهی الارب) (از آنندراج). مورچۀ خرد سرخ رنگ. (از اقرب الموارد) ، ذر. (منتهی الارب). حطائط ذر و بطائط اتباع است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حائط
تصویر حائط
دیوار، جدار، بستانی که اطرافش دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ ءِ)
شطوط، جمع واژۀ شطوطی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطوطی شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گشن تیزشهوت. گشن بابانگ، مرد سخت خصومت، مرد دراز. (منتهی الارب). ج، طاطه
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیز رفتن شتر به کشیدن مهار سوی نشیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دمیدگیهای روی و سرنره که ریم دهد و قرحه نکند. (از منتهی الارب). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: دانه ای است که در صورت آدمی بیرون آید. (از بحر الجواهر). بثره که بر روی پیدا آید، کفک شیر. (منتهی الارب) ، حطاط الکمره، کرانه های آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بوی بد، رجل حطاط، مرد ریزه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
ناحیه ای است به یمامه
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
از ’م طط’، جمع واژۀ مطیطه، جای پای چارپایان که در آن آب گل آلود جمع شده باشد، آب لوشناک و کدری که در ته حوضی مانده باشد. و فی حدیث ابی ذر: انانأکل الخطائط و نرد المطائط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءِ)
از ’م طط’، صلا مطائط، پشت دراز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ممتد. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به مطاط شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
جمع واژۀ رطیط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رطیط، به معنی بانگ و فریاد و گولی و مرد گول. (آنندراج) ، زن گول و برای آن واحد ذکر نشده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
دهی است به یمن. (منتهی الارب). از دههای ذمار یمن است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خطیطه و آن زمین خشک مانده میان دو زمین باران زده یا زمین که بعض آن باران زده باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حائط، به معنی بستان دیواربست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ ءِ)
فربه و ستبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- جطائط بطائط، از اتباع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ ءِ)
فرج ستبر و گنده: حر بطائط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ ءِ بُ ءِ)
و در ذیل اقرب الموارد حطائط بفتح حاء فربه و سطبر. (از منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد) ، مورچۀ کوچک و قرمزرنگ است و کودکان عرب در لغزهای خود گویند:
’ما حطائط بطائط
تمیس تحت الحائط’.
حطائط ذر است و بطائط اتباع آن. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطائط
تصویر بطائط
فربه وستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائط
تصویر حائط
دیوار، جدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطاط
تصویر حطاط
بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوائط
تصویر حوائط
جمع حائط، دیوارها، بستانهای دیوار بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطائط
تصویر رطائط
جمع رطیط، فریادها نادان ها
فرهنگ لغت هوشیار