جدول جو
جدول جو

معنی حصیل - جستجوی لغت در جدول جو

حصیل
(پسرانه)
نام گیاهی است
تصویری از حصیل
تصویر حصیل
فرهنگ نامهای ایرانی
حصیل
(حَ)
گیاهی است. نباتی است، باتنگان. (مهذب الاسماء). بادنجان. ج، حیاصیل
لغت نامه دهخدا
حصیل
ساقه های جوی نارس، قصیل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصیل
تصویر اصیل
دارای نژاد خوب، نژاده، نجیب مثلاً آدم اصیل، به دور از تحریف یا تغییر، اصلی، واقعی مثلاً فرهنگ اصیل اسلامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصیل
تصویر فصیل
دیوار کوتاه درون حصار یا بارۀ شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
حاصل کردن، فراهم آوردن، به دست آوردن، درس خواندن، دانش آموختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصید
تصویر حصید
آنچه از مزرعه درو کرده باشند، درو شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، به دست آمدن، باقی ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصیل
تصویر قصیل
بوتۀ جو نارس که درو کنند و به چهارپایان دهند، آنچه از کشت سبز بریده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته شده است، بوریا
فرهنگ فارسی عمید
(حَ لَ)
تمییز ماحصل و بقیه. (منتهی الارب). ج، حصائل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ لَ)
نام چاهی قبیلۀ طی را. و این قبیله یکی از عمال جائر امویان را در چاه افکندند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غوره کردن خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، شکوفۀ زرد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، برآوردن زر از کان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رد کردن کلام به محصول آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گرد کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تحصیل دین، جمعآوری آن. (قطر المحیط). ستاندن و جمع نمودن. (فرهنگ نظام). تحصیل علم و چیزی، بدست آوردن آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). کسب و اکتساب. (ناظم الاطباء). در لغت، گردآوردن و در عرف عام گردآوردن دانشها است مطلقاً. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : تا در تحصیل فضل و ادب همتی بلند و رغبتی صادق نباشد... این منزلت نتوان یافت. (کلیله و دمنه). و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند. (کلیله و دمنه). همت به تحصیل علم و به تبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه).
پس از تحصیل دین از هفت مردان
پس از تنزیل وحی از هفت قرّا.
خاقانی.
سعدی جفا نبرده چه دانی تو قدر یار
تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است.
سعدی.
تحصیل جاه و ادب و مزید مال و مکنت. (گلستان) ، خلاصۀ چیزی آوردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تمییز. (تاج المصادر بیهقی). پیدا کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (فرهنگ نظام). تمییز فلان، آنچه را حاصل کرده است. (از قطر المحیط).
- تحصیل حاصل، کنایه از دریافت دریافته بود. (انجمن آرا) : این تحصیل حاصل است، در مواردی که مورد طلب موجود باشد. تحصیل حاصل محال است، چنانکه پر کردن ظرف پر محال است:
ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است
حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است.
شبستری.
بود در ذات حق اندیشه باطل
محال محض دان تحصیل حاصل.
شبستری.
گفتن دعای زلف تو تحصیل حاصل است
با خضر کس نگفت که عمرت دراز باد.
الهی.
نظیر:
کی توان کرد ظرف پر را پر.
سنایی.
انایی که پر شد دگر کی پرد.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 541).
، (اصطلاح فن معمی) در نزد اهل معمی عبارت از تحصیل حروف اسم است. رجوع به معمی و کشاف اصطلاحات الفنون شود، (اصطلاح منطق) نزد منطقیان عبارت از قرار دادن قضیه محصله و آن قضیۀ حملیه است که هر یک از موضوع و محمول آن وجودی باشند و سلب نیز از آن خارج باشد یعنی هم از موضوع و هم از محمول، خواه قضیه موجبه باشد، مانند: زید کاتب، و خواه سالبه باشد، مانند: زید لیس بکاتب. و بنام محصله آنرا نامیده اند برای آنکه هر یک از طرفین قضیه وجودی و تحصیل شده میباشند. و بسا باشد که نام محصله را به قضیۀ موجبه و نام بسیطه را به قضیۀ سالبه تخصیص دهند. زیرا بسیط شیئی را نامند که آنرا جزئی نباشد. و حرف سلب هرچند در قضیه موجودیت دارد لکن جزء هیچیک از طرفین قضیه محسوب نشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حصیص
تصویر حصیص
شمار، عدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیل
تصویر خصیل
جمع خصیله، پاره گوشت ها، گوشت های پی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حویل
تصویر حویل
گواه، پابندان، آهنگ (قصد)، بر گردانیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیصل
تصویر حیصل
با تنگان دلمه با تنگان فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، بدست آمدن، پیدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصید
تصویر حصید
محصول، کشت و دروده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
بوریا، فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیل
تصویر حلیل
شوی، زوج، شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
مرد خردمند و نیکو رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصین
تصویر حصین
محکم، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
بار بر سر یا به پشت، پسر خوانده سر راهی، بیگانه، خس بر آب، پایبندان (ضامن)، زه، ابر پر باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفیل
تصویر حفیل
گزافه گر، گروه مردم، پر فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصیل
تصویر اصیل
صاحب اصل، صاحب نصب، با اصل، با نژاد، محکم واستوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که میان دو چیز واقع شود و مانع از اتصال آن دو گردد فاصل حجاب، جدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تحصیل دین، جمع آوری آن، ستاندن و جمع نمودن، کسب و اکتساب، حاصل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیله
تصویر حصیله
دریافتی، باز مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصیل
تصویر فصیل
دیوار کوتاه درون حصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
((تَ))
به دست آوردن، دانش آموختن، کسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصیل
تصویر اصیل
نژاده، ریشه دار، گوهری، تبارمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
بوریا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آموزش، دانش آموزی، دانش اندوزی، دانشجویی، فراگیری، کسب، درس خواندن، دانش اندوختن، تامین، تدارک، تملک، تهیه، حصول، دستیابی، اکتساب، جمع آوری، گردآوری
متضاد: تدریس
فرهنگ واژه مترادف متضاد