منسوجی بوده است از کاه و یا خوص و امثال آن: صوف گرما بود و جنس حصیری سرما رخت زرواست خزان جامۀ بز است بهار. نظام قاری. گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو و قیف و لاکمخا. نظام قاری
منسوجی بوده است از کاه و یا خوص و امثال آن: صوف گرما بود و جنس حصیری سرما رخت زرواست خزان جامۀ بز است بهار. نظام قاری. گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو و قیف و لاکمخا. نظام قاری
در بعض نسخ خطی لغت نامه اسدی بیت ذیل به حصیری نسبت داده شده است و ظاهراً خطیری درست باشد و حصیری مصحف آن است چه ابیات دیگری نیز از این وزن و قافیه در همین لغت نامه بنام خطیری آمده است: چه زنی طعنه که با حیزان حیزند همه که توئی حیز و توئی مسخره شنگ و مشنگ. خطیری. رجوع به خطیری شود
در بعض نسخ خطی لغت نامه اسدی بیت ذیل به حصیری نسبت داده شده است و ظاهراً خطیری درست باشد و حصیری مصحف آن است چه ابیات دیگری نیز از این وزن و قافیه در همین لغت نامه بنام خطیری آمده است: چه زنی طعنه که با حیزان حیزند همه که توئی حیز و توئی مسخره شنگ و مشنگ. خطیری. رجوع به خطیری شود
سعید بن ایاس. از تابعان است. مستوفی گوید: در سنۀ اربع و اربعین و مائه (144 هجری قمری) نماند. (تاریخ گزیده ص 247) عبدالملک بن ادریس، معروف به حریری. قصیدۀ وی را ثعالبی در یتیمهالدهر آورده است. (یتیمهالدهر ج 1 ص 437)
سعید بن ایاس. از تابعان است. مستوفی گوید: در سنۀ اربع و اربعین و مائه (144 هجری قمری) نماند. (تاریخ گزیده ص 247) عبدالملک بن ادریس، معروف به حریری. قصیدۀ وی را ثعالبی در یتیمهالدهر آورده است. (یتیمهالدهر ج 1 ص 437)
منسوب به شهر حصار ترکستان: غلامان حصاری. ریدکان حصاری. ترکان حصاری: بزم تو از روی ترکان حصاری چون بهشت جام تو از بادۀ روشن چنان چون سلسبیل. فرخی. گفتم چو بگرد سمنت سنبل کاری دعوی ز دلم بگسلی ای ترک حصاری. فرخی (دیوان ص 442). چون بوستان تازه و باغ شکفته باد ازروی ریدکان حصاری حصار او. فرخی. دوش بر من همی گریست بزاری یار من آن ترک خوبروی حصاری. فرخی. رامش کن و شادی کن و عشرت کن وخوش باش می نوش کن از دست نکویان حصاری. فرخی. ای لعبت حصاری شغلی دگر نداری مجلس چرا نسازی باده چرا نیاری. منوچهری. پس پشتش بسی مهد و عماری در ایشان ماهرویان حصاری. (ویس و رامین). ز تیغ تنگ چشمان حصاری قدرخان را بر آن در تنگباری. نظامی (خسرو و شیرین) محصور. محاصره شده. بحصارپناهیده. متحصن. حصارگرفته: حصاری شدند آن سپه در یمن خروش آمد از کودک و مرد و زن. فردوسی. که خاقان چین زینهاری شده ست ز بهرام جنگی حصاری شده ست. فردوسی. گریزان بشد فیلفوس و سپاه یکی را نبد ترک و رومی کلاه... به عموریه در حصاری شدند وز ایشان بسی زینهاری شدند. فردوسی. حصار او قوی و بارۀ حصار قوی حصاریان همه بر سان شیر شرزۀ نر. فرخی. ای ترک دگر خیره غم روزه چه داری کز کوه برون آمد آن عید حصاری. فرخی. فراوان بتان زینهاری شدند فراوان به دزها حصاری شدند. اسدی (گرشاسب نامه ص 410). و اندیشه کنی سخت کاندر این بند از بهر چرا گشته ای حصاری. ناصرخسرو
منسوب به شهر حصار ترکستان: غلامان حصاری. ریدکان حصاری. ترکان حصاری: بزم تو از روی ترکان حصاری چون بهشت جام تو از بادۀ روشن چنان چون سلسبیل. فرخی. گفتم چو بگرد سمنت سنبل کاری دعوی ز دلم بگسلی ای ترک حصاری. فرخی (دیوان ص 442). چون بوستان تازه و باغ شکفته باد ازروی ریدکان حصاری حصار او. فرخی. دوش بر من همی گریست بزاری یار من آن ترک خوبروی حصاری. فرخی. رامش کن و شادی کن و عشرت کن وخوش باش می نوش کن از دست نکویان حصاری. فرخی. ای لعبت حصاری شغلی دگر نداری مجلس چرا نسازی باده چرا نیاری. منوچهری. پس پشتش بسی مهد و عماری در ایشان ماهرویان حصاری. (ویس و رامین). ز تیغ تنگ چشمان حصاری قدرخان را بر آن در تنگباری. نظامی (خسرو و شیرین) محصور. محاصره شده. بحصارپناهیده. متحصن. حصارگرفته: حصاری شدند آن سپه در یمن خروش آمد از کودک و مرد و زن. فردوسی. که خاقان چین زینهاری شده ست ز بهرام جنگی حصاری شده ست. فردوسی. گریزان بشد فیلفوس و سپاه یکی را نبد ترک و رومی کلاه... به عموریه در حصاری شدند وز ایشان بسی زینهاری شدند. فردوسی. حصار او قوی و بارۀ حصار قوی حصاریان همه بر سان شیر شرزۀ نر. فرخی. ای ترک دگر خیره غم روزه چه داری کز کوه برون آمد آن عید حصاری. فرخی. فراوان بتان زینهاری شدند فراوان به دزها حصاری شدند. اسدی (گرشاسب نامه ص 410). و اندیشه کنی سخت کاندر این بند از بهر چرا گشته ای حصاری. ناصرخسرو
سید ولی ّبن سید نعمه الله حسینی رضوی محدث. وی با شیخ حسین عاملی پدر شیخ بهائی و دیگر شاگردان شهید دوم معاصر بود. او راست: انوارالسرائر و مصباح الزائر به فارسی. تحفهالملوک. دررالمطالب و غررالمناقب و کنزالمطالب که بسال 981 هجری قمری گارش یافته. مجمعالبحرین فی فضائل السبطین. منهاج الحق و الیقین. شرح احوال او در أمل الاّمل و الذریعه ج 3 ص 472 آمده است
سید ولی ّبن سید نعمه الله حسینی رضوی محدث. وی با شیخ حسین عاملی پدر شیخ بهائی و دیگر شاگردان شهید دوم معاصر بود. او راست: انوارالسرائر و مصباح الزائر به فارسی. تحفهالملوک. دررالمطالب و غررالمناقب و کنزالمطالب که بسال 981 هجری قمری گارش یافته. مجمعالبحرین فی فضائل السبطین. منهاج الحق و الیقین. شرح احوال او در أمل الاَّمل و الذریعه ج 3 ص 472 آمده است
ابوالعباس. او را عبدالله وزیرمتوکل بزمان خلافت متوکل به کاتبی منتصر تعیین کرد وسپس وی با عبدالله در امر کشتن متوکل و برداشتن منتصربخلافت همدست شد. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 138 شود
ابوالعباس. او را عبدالله وزیرمتوکل بزمان خلافت متوکل به کاتبی منتصر تعیین کرد وسپس وی با عبدالله در امر کشتن متوکل و برداشتن منتصربخلافت همدست شد. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 138 شود
وراق. سعد بن علی بن قاسم، مکنی به ابوالمعالی انصاری بغدادی ملقب به دلال الکتب. ادیب و فاضل و شاعر بود. تألیفاتی دارد. او راست: 1- زینهالدهر و عصره اهل العصر. در لطائف شعرای عصر. 2- لمح الملح. 3- دیوان شعر. وی در 15 صفر سال 568 هجری قمری در بغداد درگذشت. (معجم الادباء چ مطبعۀ دارالمأمون مصر ج 11 ص 194، 197)
وراق. سعد بن علی بن قاسم، مکنی به ابوالمعالی انصاری بغدادی ملقب به دلال الکتب. ادیب و فاضل و شاعر بود. تألیفاتی دارد. او راست: 1- زینهالدهر و عصره اهل العصر. در لطائف شعرای عصر. 2- لمح الملح. 3- دیوان شعر. وی در 15 صفر سال 568 هجری قمری در بغداد درگذشت. (معجم الادباء چ مطبعۀ دارالمأمون مصر ج 11 ص 194، 197)
نوعی است از اژدها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، استخوان پهلو نزدیک تهیگاه یا نزدیک چنبر گردن. (منتهی الارب). هما قصیریان، زیرین استخوان پهلو، یا آخر ضلع و کوتاهترین استخوان پهلو، جهد و غایت: قصیراک ان تفعل کذا، ای جهدک و غایتک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بن گردن. (اقرب الموارد)
نوعی است از اژدها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، استخوان پهلو نزدیک تهیگاه یا نزدیک چنبر گردن. (منتهی الارب). هما قصیریان، زیرین استخوان پهلو، یا آخر ضلع و کوتاهترین استخوان پهلو، جهد و غایت: قصیراک ان تفعل کذا، ای جهدک و غایتک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بن گردن. (اقرب الموارد)
سعید بن عیسی بن احمد بن لب رعینی، مکنی به ابوعثمان و معروف به اصغر و قصیری. در قصیر عطیه به سال 381 هجری قمری متولد شد و به سال 399 برای کسب دانش به قرطبه رفت و در مالقه نیز نزد ابوالحسن زهراوی و علی ابوعثمان نافع به فراگرفتن علوم اشتغال ورزید و به سال 462 وفات کرد. (الحلل السندسیه ج 2 ص 37 و 38)
سعید بن عیسی بن احمد بن لب رعینی، مکنی به ابوعثمان و معروف به اصغر و قصیری. در قصیر عطیه به سال 381 هجری قمری متولد شد و به سال 399 برای کسب دانش به قرطبه رفت و در مالقه نیز نزد ابوالحسن زهراوی و علی ابوعثمان نافع به فراگرفتن علوم اشتغال ورزید و به سال 462 وفات کرد. (الحلل السندسیه ج 2 ص 37 و 38)
منسوب به نصیر که یکی از فدائیان حضرت علی کرم اﷲ وجهه بود که آن حضرت را خدا می گفت و آن حضرت او را به قتل می رسانیدند باز او زنده می شد، قصۀ حیات و ممات او مشهور است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). اهل حق. علی اللهی. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به نصیریه و نصیر شود
منسوب به نصیر که یکی از فدائیان حضرت علی کرم اﷲ وجهه بود که آن حضرت را خدا می گفت و آن حضرت او را به قتل می رسانیدند باز او زنده می شد، قصۀ حیات و ممات او مشهور است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). اهل حق. علی اللهی. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به نصیریه و نُصَیر شود
نام شاعری از ترکان عثمانی است از مردم قصبۀ صندقلی. وی به بروسه هجرت کرد و بطریقۀ خلوتیه گرائید و در 1186 هجری قمری بدانجا درگذشت. (یادداشت مرحوم دهخدا) شاعری از مردم ایران از اهل تبریز است و بیت ذیل او راست: دوش در مجلس حدیث آن لب میگون گذشت من ز خود رفتم ندانستم که آخر چون گذشت
نام شاعری از ترکان عثمانی است از مردم قصبۀ صندقلی. وی به بروسه هجرت کرد و بطریقۀ خلوتیه گرائید و در 1186 هجری قمری بدانجا درگذشت. (یادداشت مرحوم دهخدا) شاعری از مردم ایران از اهل تبریز است و بیت ذیل او راست: دوش در مجلس حدیث آن لب میگون گذشت من ز خود رفتم ندانستم که آخر چون گذشت