جدول جو
جدول جو

معنی حصیبی - جستجوی لغت در جدول جو

حصیبی
(حُ صَ)
نسبت است به حصیب پدر یزید بن الحصیب اسلمی. (الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ بَ)
منسوب به حبیب، بطنی از بنی عامر بن لوئی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام شاعری عثمانی است. وی اصلاً ایرانی و در دورۀ سلطان بایزیدخان ثانی به اسلامبول رفته و به زمان یاورسلطان سلیم خان وفات کرده است. او عالم متفننی بوده وسیاحت های بسیار کرده، و شیوۀ ایرانی داشت. اشعار او عاشقانه و صاحب سبکی خاص است و بیت ذیل از اوست:
گر سنکچون ایتمیم چاک ای گل نازک بدن
قبرم اولسون اول قبا اگنمده، پیراهن کفن.
(قاموس اعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حُ زَ)
منسوب به حزیب که نام ولید محمد بن حزیب است، و اوست که مروان حکم را اسیر و برده ساخت، در جنگ راهط. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن رستم پاشا. او راست: عینیه. (کشف الظنون) (هدیه العارفین)
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
نسبت به حصین. و علی بن محمد حصینی بدین نسبت معروف است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
ابوالعباس. او را عبدالله وزیرمتوکل بزمان خلافت متوکل به کاتبی منتصر تعیین کرد وسپس وی با عبدالله در امر کشتن متوکل و برداشتن منتصربخلافت همدست شد. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 138 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
از حصیر. منسوب به حصیر. فروشنده و بافندۀ حصیر، دکان حصیرباف، قسمی کلاه که از نی یا کاه و امثال آن کنند، قسمی تزیین در بنائی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوجی بوده است از کاه و یا خوص و امثال آن:
صوف گرما بود و جنس حصیری سرما
رخت زرواست خزان جامۀ بز است بهار.
نظام قاری.
گه حصیری گشاد و صندل باف
گاه ترغو و قیف و لاکمخا.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(حَ)
در بعض نسخ خطی لغت نامه اسدی بیت ذیل به حصیری نسبت داده شده است و ظاهراً خطیری درست باشد و حصیری مصحف آن است چه ابیات دیگری نیز از این وزن و قافیه در همین لغت نامه بنام خطیری آمده است:
چه زنی طعنه که با حیزان حیزند همه
که توئی حیز و توئی مسخره شنگ و مشنگ.
خطیری.
رجوع به خطیری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب است به نصیبین که شهری است در نزد آمد. (از الانساب سمعانی). رجوع به نصیبین شود، نام نوعی شمشیر. (از نوروزنامه) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
وادیی است به یمن و زبید در این وادی واقع است. و زنان حصیب بحسن و جمال بر دیگر زنان یمن فایقند واز این جاست مثل: اذا دخلت الحصیب فهرول. یاقوت از جمحی نقل کند که حصیب نام آن شهر است و زیبد نام وادی آن است. و نسبت بدان حصیبی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
صحابی است و حدیثی بدو منسوب است (الاصابه ج 2 ص 79). اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
او راست: الموالید و تحویلها فی احکام النجوم. (کشف الظنون)
او راست: کتاب البیطره. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حصیری
تصویر حصیری
دوخفروش بلاجی آنچه که از جنس حصیر باشد: کلاه حصیری پرده حصیری
فرهنگ لغت هوشیار
نسیبی گونه ای شمشیر منسوب به نصیبین، نوعی شمشیر (ظاهرا منسوب به نصیبین) : ... آلت او شمشیرست و آن چهارده گونه است یکی یمانی دوم هندی... پنجم نصیبی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی دست بند طلا
فرهنگ گویش مازندرانی