جدول جو
جدول جو

معنی حصحص - جستجوی لغت در جدول جو

حصحص
(حِ حِ)
سنگ. (مهذب الاسماء) ، سنگریزه. (منتهی الارب) ، خاک. (منتهی الارب) (نشوء اللغه ص 140). ج، حصاحص. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حصص
تصویر حصص
حصه ها، نصیب ها، بهره ها، بخش ها، جمع واژۀ حصه
فرهنگ فارسی عمید
(حُ صَ)
آبی است مربنی عقیل را بنجد. و عجلان و قشیر نیز با ایشان شرکت دارند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ حَ صَلْ حَق ق)
مأخوذ از قرآن، سورۀ یوسف، آیۀ 51، به معنی حق ظاهر گردید
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
موی رفتگی از سر. کم مو شدن سر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دویدن. (غیاث از لطایف)
لغت نامه دهخدا
(حِ صَ)
جمع واژۀ حصه. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمتها. بهره ها: بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت. (تاریخ قم ص 105). درذکر ضیاع و حصص سلطان بقم و آوه. (تاریخ قم ص 18)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
شهری نزدیک مصیصه در خاور جیحان بوده که هشام بن عبدالملک خندق آنرا بساخته. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حص
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بطنی است از عبدالقیس
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ذوال حصحاص، کوهی مشرف بر ذوطوا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
گوش ستیخ کرده دم جنبان دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تیز دویدن. تیز رفتن. تند دویدن. سخت دویدن، تیز دردویدن، تیز دادن. ضراط، ریزیده شدن موی
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جرب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
تیز در رفتار
لغت نامه دهخدا
(حَ حِ)
جمع واژۀ حصحص. سنگها. سنگریزه ها
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برچسفیدن به زمین و مستوی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
پیدا شدن. (دهار). هویدا شدن. ظهور. ظاهر شدن، هویدا شدن حق. (تاج المصادر بیهقی). پیدا شدن. (ترجمان عادل بن علی). پیدا شدن حق از باطل. (منتهی الارب) : الاّن حصحص الحق. (قرآن 51/12) ، جنبانیدن چیزی در چیزی تا استوار شود. جنبانیدن چیزی، جنبیدن شتر از بار گران وقت برخاستن، دو زانو نهادن شتر برای برخاستن، رفتن بندی و رفتار او، شتافتن در رفتن، کاویدن خاک را چپ و راست، الحاح کردن به کسی. (منتهی الارب) ، برگردانیدن چیزی در دست، حصحصۀ عذره، دفع مدفوع، حصحصۀ سلح، ریخ زدن
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ حَ صَ)
ریگ زار: ارض محصحصه، و اکثر نباته انما یکون فی الارضین المحصحصه. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حصحصه
تصویر حصحصه
پیدا شدن، هویدا شدن، ظهور، ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصص
تصویر حصص
جمع حصه، بون ها موی رفتگی از سر، جمع حصه بهره ها برخه ها پاره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیص
تصویر حصیص
شمار، عدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصص
تصویر حصص
((حَ صَ))
موی رفتگی از سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصص
تصویر حصص
((حِ صَ))
جمع حصه، بهره ها، برخه ها
فرهنگ فارسی معین