جدول جو
جدول جو

معنی حشوآگین - جستجوی لغت در جدول جو

حشوآگین
(حَشْوْ)
حشوآکند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شوخگین، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شوخگین شود
لغت نامه دهخدا
شوخگن، (المعجم)، شوخگن که چرکن باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، چرکین، (ناظم الاطباء)، واقح، (منتهی الارب)، دنس، چرک، چرگن، ناپاک، (یادداشت مؤلف)، پلید و چرکن، (لغت فرس اسدی) :
جاف جاف است و شوخگین و سترگ
زنده مگذار دول را زنهار،
منجیک،
موی ژولیده ای بسر دارد
شوخگین جامه ای ببر دارد،
طیان،
- شوخگین شدن، درن، وسخ، وضر، (یادداشت مؤلف)،
، دست و پای سخت و درشت شده و پینه بسته، ریشی که از آن ریم پالاید، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوخگین
تصویر شوخگین
چرکین چرکن چرک آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوخگین
تصویر شوخگین
چرکین
فرهنگ فارسی معین