جدول جو
جدول جو

معنی حشمون - جستجوی لغت در جدول جو

حشمون
(حَ)
یا حشمونه (یعنی بارآور) شهری است که با شهرهایی که در جنوب یهودا بود مذکور است. یوشع ج 15 ص 27. و لتون بر آن است که حشمون را با حوشام پادشاه ادوم. پیدایش ج 36 ص 34 و 35. و با چشمۀ حسب که دور نیست همان حشمونه باشد. اعداد ج 33 ص 29 و 30. لکن کاندر بر آن است که حشمون در جائی واقع بود که به مشاش الحضر مشهور و دارای دو چاه است و راهی که فیمابین بئر شبع و مولاده واقع میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ نَ)
یکی از منازل بنی اسرائیل است که در نزدیکی کوه هور بود. سفر اعداد ج 33 ص 29. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به حشمون شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اشمون جریش دهی است زیر شطنوف. (منتهی الارب) (آنندراج). مصریها اشمونین گویند. شهری است قدیمی و آباد و مرکز و قصبۀ ناحیه ای در صعید ادنی از مغرب نیل است. (مراصد). اهل مصر اشمونین گویند و آن شهری است قدیمی و آباد و مسکون و قصبۀ ناحیه ای از استان صعید ادنی در جانب غربی نیل است و دارای بوستانها و نخل بسیار باشد. و آن را بنام آبادکننده آن اشمن بن مصربن بیصربن حام بن نوح نامیده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به اشمن و اشمونین شود
لغت نامه دهخدا
لغتی هندی است و آن اردء اجناس آهن است
لغت نامه دهخدا
به معنی قلۀ بلند و یا بمعنی ممتنعالوصول یا مقدس میباشد و صیدونیان آنرا سریون درخشنده و اموریان سیز یا شیز میگفتند. (غزلهای سلیمان 4:8). اما عبرانیان آنرا کوه سیؤن مینامیدند. (سفر تثنیه 4:48). و آن قسمت مرتفع کوه شرقی میباشد که بمسافت 40 میل بشمال دریای جلیل و 30 میل بجنوب غربی دمشق واقع، و فعلاً به جبل الشیخ معروف است، و چون دارای سه قله میباشد در مزمور 42:6 آنرا کوههای حرمون خطاب نموده است. و در ایام سابق در طرف شمال ملک بنی اسرائیل واقع میشد. (سفر تثنیه 3:8 و 4:48 و صحیفۀ یوشع 11:3 و 17 و 13:11). و حرمون و تابور نمونۀ نیکوئی برای سایر کوههای زمین موعود میباشد. (مزامیر89:12 و 133:3). بعید نیست که قصد از اسمهای متعدد آن، قله های مختلفش باشد. (انجیل متی 3:9 سرود 4:8 و اول تواریخ ایام 5:23). ارتفاعش از سطح دریا نه هزارو چهارصد قدم میباشد و برفش در بعضی جاها در تمام سال باقی ماند و از دور مثل خطوط سیمین نمودار گردد وگاهی از اوقات آن قله هایی را که به کوه دحی معروف وبشمال وادی یزرعیل واقع است حرمون صغیر گویند، لکن جبل شیخ فقط همان کوهی میباشد که در کتاب مقدس حرمون نامیده شده است و تخمیناً بمسافت 30 میل از شمال شرقی به جنوب غربی امتداد یافته سنگهایش آهکی و طباشیری و سخت میباشد. در دامنۀ شرقی و جنوبیش بعضی سنگهائی که از کوه آتش فشان اند دیده شود. سرش دارای سه قله میباشد که دو تا بطرف مشرق و یکی بطرف مغرب واقع شده و مسافت دو تای شرقی از یکدیگر چهارصد ذرع و ارتفاعش نه هزار و چهارصد قدم میباشد. اما قلۀ سوم بقدر ششصد ذرع بطرف مغرب مسافت دارد و بقدر یکصد قدم از آنها پست تر و فیمابین اینها وادیی است و این قله را مطبخیه و قلۀ جنوبی را قصر عنتر گویند. محل دیوارداربیضی شکلی با سنگهای تراشیده در آنجا دیده شود و هیکل مخروبه ای در پهلوی آن، و مغاره ای نیز در نزدیکی همان هیکل واقع است و در فصل زمستان برف از قله بمسافت پنجهزار قدم به اطراف امتداد یابد، لکن در تابستان تماماً آب شده تا ماه دوم پائیز اندکی ماند، لهذا وقتی برای بالا رفتن بر آن کوه بهتر و مناسب تر از سه ماه تابستان نمی باشد و خرس و روباه و گرگ و سایر درندگان در آنجا دیده شود. باید دانست که قله های مسطوره مثل بعضی از کوهها برهنه و خالی از گیاه نیست بلکه انواع علفهای غریبه بر آنها میروید و از قله اش بسیاری از زمینهای اراضی مقدسه و شهرهای صور و صیدا و بحرالروم و کوه کرمل و جرزیم و تپه های اطراف اورشلیم و بحیرهالموت و جلعاد و نبو و وادی اردن و جنیسارت و دمشق و لبنان نمایان است. فتوحات یوشعبن نون تقریباً تابه حرمون بود. (صحیفۀ یوشع 11:17). و قوم یهود در وصف هیئت و شبنم کوه مرقوم مبالغه از حد نموده اند. (مزامیر 89:12 و 133:3). و لفظ حرمون در کتب عهد جدیدبهیچ وجه مذکور نیست لکن بعید نیست که همان کوه تجلی باشد. (انجیل متی 17 و انجیل مرقس 9). و همواره برقلۀ آن کوه ابر بسیار متراکم بود و بزودی پراکنده گردد و گاهی ابرها قطعات مختلف یافت شود و پرواضح است که مسیح قبل از تجلی در قیصریه فیلپس یعنی بانیاس حالیه بوده که در دامنۀ کوه حرمون واقع و در آنجا مکان های چندی میباشد که با مکان تجلی بخوبی مناسبت دارد و شخص با دقت میتواند بگوید که موقع تجلی همان کوه حرمون بوده است نه تابور چنانکه تقلیدیین گمان برده اند. رجوع به تابور شود. (قاموس کتاب مقدس ص 317)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
هارمون. یکی از دهات لاریجان است. رجوع به سفرنامۀ استراباد و مازندران رابینو ص 115 و ترجمه آن ص 154 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
به معنی تازه، دهی است در دشت یهودا. (کتاب یوشع15:27) و موقعش همان ابدهی کنونی است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(؟مْ مو)
بمعنی تیر انداختن یا بمعنی دونهر، اراضی است که در آنجا بعد از وقوع طوفان خشت زده شد و قیر را در عوض گل بکار میبردند و شنعار اسم عبرانی دشت آرام است که در میانۀ رود فرات و دجله واقع بود. (قاموس کتاب مقدس). در تاریخ ایران باستان آمده است: سرزمین قوم سومر را که از چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح در جنوب عراق کنونی میزیستند همسایگانشان شنعار میخوانند. درتورات چندین بار مرز و بوم شنعار یاد گردیده از آنجمله در سفر پیدایش باب یازدهم فقرات 3- 2 و سفر پیدایش باب دهم فقرۀ 10 و باب چهاردهم فقرۀ 1، اشعیاء باب یازدهم فقرۀ 11، دانیال باب اول فقرۀ 2، کتاب دوم پادشاهان باب هفدهم فقرات 24 و 30. مهمترین شهرهای شنعار در جنوب عراق کنونی در دهنۀ فرات بوده، از آنهاست شهر اور که ویرانۀ آن امروز ابوشهرین نام دارد، اورک (ارچ) که امروزه ویرانۀ آن ’ورکه’ خوانده میشود، اریدو، لارسا، لاگش، کلنون...
بنا به آثاری که در دست است شنعار سرزمین سومریها عبارت بوده از شهرهایی که هر یک بدست شهریاری و به سرپرستی خدایی اداره میشد. این شهریاران با هم در زد و خورد بودند. گاهی یکی از آنان بر دیگری چیره می شد و چندین شهر به دست وی می افتاد و قلمرو فرمانفرمایی وی توسعه می یافت. کهنترین آثار کتبی که از شهریاران شنعار به ما رسیده متعلق است به یک سده پیش از سومین هزارۀ پیش از میلاد، از جمله آنکه مسیلیم در سه هزار و یکصد سال پیش از میلاد در شهر کیش پادشاهی داشت. گورستانی که در شهر ’اور’ پیدا شده قدمت آن از روی زمین شناسی به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح برآورد شده است. (از فرهنگ ایران باستان ص 116، 117، 118، 119، 120، 124، 127، 128، 131، 133، 135، 165). و نیز رجوع به سومر شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ده مرکز دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در سی هزارگزی باختر بافت. سر راه فرعی سیرجان به بافت. ناحیه ای است واقع در جلگه سردسیر. دارای 281 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، میوه. اهالی به کشاورزی، مالداری گذران میکنند. راه فرعی است. ساکنین از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَشْ شو)
جمع واژۀ حش ّ
لغت نامه دهخدا