جدول جو
جدول جو

معنی حشرخرام - جستجوی لغت در جدول جو

حشرخرام
(حَ خَ)
زنی که از زیبایی و رفتار جمیلانۀ خود فتنه برمی انگیزاند و هنگامه برپا میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به حشرگائی و حشری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ شَ خَ)
زنی که رفتار و سلوک وی موجب هیجان و برانگیختگی مردمان میگردد. (ناظم الاطباء). نیکوخرام. خوش خرام، کنایه از معشوق و محبوب است
لغت نامه دهخدا
(کَ خِ / خَ / خُ)
خوشخرام. آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد:
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن.
منوچهری.
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و پر شرم و کشخرام.
سوزنی.
در صدف دریا کشان بزم صبوحی
جام چو کشتی کش خرام برآمد.
خاقانی.
از این کشخرامی، لطیف اندامی، ماهرویی، سلسله مویی. (سندبادنامه). کنیزکی را دید باجمال، زیبادلال، عنبرموی، خورشیددیدار، کبک رفتار، کش خرام. (سندبادنامه). از این سروبالایی، کشخرامی، زیبارویی. (سندبادنامه).
دخت خوارزمشاه نازپری
کش خرامی بسان کبک دری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ خِ / خَ / خُ)
خرامنده با ناز و تکبر. خرامنده با شادی و خوشی:
تازه رویی چو نوبهار بهشت
گش خرامی چو باد بر سر کشت.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 108)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کش خرام
تصویر کش خرام
آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشر خرام
تصویر محشر خرام
نیکو خرام نیکو خرام، معشوق محبوب
فرهنگ لغت هوشیار